tour gide

راهنمای گردشگری شیراز و حومه

بعد از مدت ها اومدم وبمو ابدیت کنم . از این به بعد بع علت درخواست علاقه مندان به باستان و ایران شناسی بشتر وقت خودمو صرف ابدیت کردن وبم میکنم . ضمن تشکر از لطف شما عزیزان امیدوارم خدمات بهتری در این زمینه به شما عزیزان عرضه کنم

خوشحال میشم با نظرات ارزندتون مرا در این زمینه یاری نمایید

رايانه چيکاپ

[ جمعه 9 / 12 / 1398برچسب:شیراز, گردشگری , کارشناس گردشگری,

] [ 12 AM ] [ roudijani ]

[ ]

پست ثابت

   الهام پرویزی راهنمای گردشگردی شیراز و حومه هستم و دارای کارت راهنمای گردشگری از سازمان میراث فرهنگی
هر بازديد يا هر تور برنامه ريزي شده بستگي بسيار زيادي به راهنماي تور دارد و مطلوبيت نهايي تور انجام شده وابسته توانائيهاي راهنماي تور است . هر راهنماي تور نماينده يک ملت – يک کشور وسازمان برگزار کننده تور به حساب مي آيد . امکان دارد اعضاي تور اصلا فرصت ارتباط با مردم يک کشور را در مدت بازديد نيابند در نتيجه راهنما شخصيت – منش و اطلاعات او را محکي براي شناسايي کشور ميزبان به عنوان فردي که در تمام مدت سفر با گروه است به شمار مي آورند .

شرایط یک تور خاطره انگیز را برایتان فراهم میکنیم با کمترین هزینه

با ما تماس بگیرید

شماره تماس               09388160060

راه دیگر ارتباط با من 

touriran_parvizi@yahoo.com

 


 

 

 

رايانه چيکاپ

[ یک شنبه 20 / 11 / 1398برچسب:,

] [ 2 PM ] [ roudijani ]

[ ]

متن کامل استوانه کوروش یا فرمان ازادی ملت ها

 

 

 

 

 داستان بدرفتاری های نبونه ئید ، برگزیده شدن کورش به وسیله مردوک برای جهانداری و گشودن بابل را میتوان در استوانه کورش که از اسناد بابلی آن زمان است ، خوان . ترجمه این استوانه که بدان فرمان آزادی ملت ها میتوان داد بدین گونه است : - در اینجا نیز مطالبی که برای روشن شدن متن افزوده ایم - شاهپور شهبازی - در میان دو کمان ( ) آورده ایم.

 

... ( یک سطر ریخته ) ... { گ } وشه های جهان ... مردی ناتوان به عنوان اِنّو کشورش گمارده شده است . { وی تندیس های راستین خدایان را از تخت هایشان ربود ، تندیس های تقلبد } ی را بفرمود تا بر آنها نهند ، المثنی هائی از بتخانه ا - زیگلا ( بساخت ) ، برای آور و دیگر شهرهای مقدس آئین پرستش ناروا به جا ( ی آورد ) وی روزانه به ناروا { سرودهای نیایش نادرست } خواند ، گذشته از این آئین قربانی معمولی را به شیوه ای دیو آسا گسیختو ( گناهان بسیار ) کرد و آئین های نابجائی در شهر های مقدس بر پای داشت . او پرستش مردوک پادشاه خدایان را { به شیوه ای دیگر } با زشتی بیالود ، هر روز کارهای دیو آسائی بر ضد شهر او ( یعنی شهر مردوک ) میک رد ( کار بدانجا رسید که ) او ساکنان آن را با بی گاری گرفتن و آسایش ندادن ( خورد و رنجور ) کرد وی کار همه را زار ساخت

چون فریاد دادخواهی آنان برخاست ، سرور خدایان بی اندازه خشمگین گشت ، و { سرزمین شان } را رها کرد ، آن ( خدایان دیگر هم ) که میان انان زندگی می کردند ، خانه هایشان را گذاشتند و رفتند ، خشمناک از آن که وی ایشان را به بابل ( شو - ان - نه کی ) آورده بود ( ولی ) مردوک ( که از بتان مواظبت می کند ) برای آن که پرستشگاه های همه به ویرانی افتاده بود و ساکنان سومرو اکاد بمانند مردگان ( متحرک ) شده بودند ، { پشتیبانی اش } را دوباره روا داشت ، خشم { وی فرو نشست } و ( بر آنان ) رحمت آورد . او با دقت نگریست . و به سرتاسر کشورها نگاه کرد ، برای جستن فرمانروای دادگر که مایل باشد پیشاپیش او ( یعنی مردوک ) ( در رژه سالیانه ) راه بپیماید ( آنگاه ) او نام کو - ر - اش ( کورش ) پادشاه انشان را برخواند نام ( ش ) را بر زنان راند که فرمانروای همه جهان گر ( دد ) .او چنان کرد که سرزمین گوتی و همه اقوام مادی به نشان فرمانبرداری پیش پای وی ( یعنی پای کورش ) نماز برند . و وی ( کورش ) همواره می کوشید تا با سپاهی سرانی که او ( یعنی مردوک ) به پیروزی بر آنان کامیابیش داده بود ، دادگرانه رفتار کند . مردوک ، سرور بزرگ پشتیبانی برای پرستندگان خود ، کردارهای نیک او ( یعنی کورش ) را ، و اندیشه بلندش را با خوشدلی می نگریست ( و بنابر این ) به وی فرمان داد که به سوی شهر بابل ( کا - دینگیر - ر ) بتازد ، او را واداشت تا راه بابل ( دین - تیرکی ) را پیش گیرد در حالی که خود همچون دوستی راستین دوش به دوشش راه می سپرد . سپاهیان بی کرانش ( که ) تعدادشان چون آب رودخانه ای شمارش ناپذیر ( بود ) - جنگ - افزارهایشان را کوله پیچ کرده ، به همراهش گام بر میداشتند .بی هیچ نبردی او ( مردوک ) وی ( کورش ) را به شهر خود بابل در آورد ، از هر بلائی بابل را دور نگاه داشت ، نبو - نه ئید را - که از پرستش او کوتاهی می کرد به چنگ وی ( کورش ) انداخت . همه ساکنان بابل ( دین تیرکی ) و نیز اهالی سرتاسر کشور سومر و آکاد از آن جمله شاهزادگان و فرمانروایان ، به وی ( کورش ) نماز بردند و شادمان از این که وی پادشاهی ( یافته ) و با چهره تابان پاهایش را بوسیدند . با خوشدلی وی را به عنوان سروری که به یاریش از چنگال مرگ به زندگی ( باز ) آمده اند (و ) از همه زیان ها و معصیت ها دور مانده اند شاد باش گفتند و نامش را ستودند

من کورش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه قانونی ، شاه بابل شاه سومر و آکاد، شاه چهار گوشه ( جهان ) ، پسر ک - ام بو - زی - یه ( کمبوجیه یکم ) پسر کورش ، شاه بزرگ شاه انشان ، از دودمانی ( که ) همواره از پادشاهی ( برخوردار ) بوده ، که فرمانروائیش را بل و نبو دوست می دارند ، و او را در مقام شاهی می خواهند تا قلب هایشان ار خرسند دارد .

هنگامیک ه من مانند یک دوست به بابل پای گذاشتم و ( زمانی که ) تخت پادشاهی را در کاخ فرماندار در میان غریو شادمانی و جشن و خوشی ، بنهادم مردوک ، سرور بزرگ بدل ساکنان بزرگوار بابل ( دین تیرکی ) { انداخت } که { دوستم بدارند } و من هر روز کوشیدم او را پرستش کنم. سربازان بیشمارم در صلح و صفا در بابل به گردش پرداختند . من رها نکردم که هیچ کس ( هیج جا ) ی ( کشور سومر ) و آکاد را در وحشت فرو برد . من برای صلح کوشیدم ، در بال ( کا - دینگیر - راکی * و در همه شهر های ( دیگر ) مقدس او ( یعنی مردوک )در مورد اهالی بابل ، ( که ) علی رغم خواست خدایان ( به بیگاری گرفته شده ) بودند من بیگاری را که مخالف وضع ( اجتماعی ) آنان بود برانداختم . منکمک اوردم برای خانه های ویران ، ( این چنین ) به شکایان ( عمده ) نانا پایان دادم . مردوک خدای بزرگ از کردار من بسیار شادمان گشت و برکت مشفقانه فرستاد بری خود من کورش ، پادشاهی که وی را می پرستد - برای کمبوجیه - پسرم میوه تن من - و نیز برای همه شپاهیانم و ما همه مقام والای ( خدائی ) اش را شادمانه در حالی که در صلح و صفا نزدش ایستاده بودیم { ستایش } کردیم

همه پادشاهان جهان از دریای بالا تا دریای پائین آنها که در بارگاه ها می نشینند ( هم چنین کسانی که ) در بناهائی از نوع دیگر می زیند هم باج سنگین آوردند و پاهای مرا در بابل ( شو - ان - نه ) بوسیدند . اما در مورد ( آن نواحی ) از ( دجله ) تا برسد به آشور و شوش ، اش نونا ، شهرهای زمبان ، م - تورن ، در و نیز سرزمین گوتیان ، من به ( این ) شهر های مقدس آنور دجله که پرستشگاه هایشان دیر زمانیبه ویرانی افتاده بود ، بتانی را برگرداندم که در روزگار باستان در آن جا ها می زیستند و برای آنان بتخانه های پایدار ساختم . من ( به همچنین ) همه ساکنان ( پیشین ) آن ( شهر ) ها را گرد آوردم و خانه هایشان را ( بدانان ) باز دادم .

از این ها گذشته من به فرمان مردوک خدای بزرگ، همه خدایان سومر آکاد را - نبونه ئید علی رغم خشم سرور خدایان به بابل کشانده بود -بی آنکه زیانی ببینند ، به پرستشگاه هایشان ، در جائی که آنها را خرسند می دارد ، باز آوردم و بر پای داشتم

بشود که همه خدایانی که آنان را دوباره در شهر های مقدسشان جای داده ام هر روز از بل و نبویک زندگانی دراز برایم خواستار آیند !

و بشود که آنان سفارش مرا ( به وی 9 بکنند ! چنان باد که آنان به مردوک سرور من این را بگویند : کورش پادشاهی که تو را می پرستد و کمبوجیه پسر وی ... ، ... همه آننا را من دوباره در جائی آرام ماکن دادم ... اردکان و کبوتران ، ... من کوشیدم تا زیستگاهشان را پایدار کنم ... ( شش سطر خراب شده ) .

 

رايانه چيکاپ

[ سه شنبه 5 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 11 AM ] [ roudijani ]

[ ]

زایش کوروش

 

 

 

 

 

زایش و خردسالی کورش به چند گونه روایت شده است . و از میان انها ، کهنه تر از همه ، روایت هردتوس میباشد :

 

 

آستواگش - ایشتوویگو - پسر کیاکسار - هوخشتره - ، که پس از پدر به تخت پادشاهی ماد نشست . شبی در خواب دید که از دخترش ماندانه چندان آب برفت که پایتخت ماد و سراسر آسیا را فرا گرفت وی مغانی را که از هنر خوابگذاری بر خوردار بود . فرا خواند و انچه دیه بود با ایشان در میان گذاشت. مغان خوابش را گزارشی کردند که سخت مایه بیمش شد و ترسید که هرگاه دخترش را به یکی از بزرگزادگان ماد دهد خوابش درست از آب در آید. این بود که او را به کمبوجیه  پارسی که ازاده نژادی نرمخوی بود و دست نشانده مادها به شمار میرفت ، داد

 

بدینگونه کمبوجیه با ماندانه زناشویی کرد و او را برداشته به زادگاه خود برد . سال دگر باز خسرو ماد در خواب دید که از شکم دخترش تاکی روئید که سایه اش سرتاسر آسیا را فرا پوشاند. مغان آن را چنین گزارش کردند که نوه آستواگس جای او را خواهد گرفت و بر همه آسیا فرمانروائی خواهد یافت . تاجدار ماد هراسان گشتو در پی دخترش که در ـن هنگام آبستن بود و پای به ماه داشت ، فرستاد و بر آن شد که چون نوه اش به جهان آمد نابودش کند و بلا از خود بگرداند از اینروی هنگامیکه ماندانه به نزد وی رسید نگهبانی بر او گماشت و چون دخترزاده اش به جهان آمد او را به یکی از خویشاوندان بسیار وفادار خود هارپاگوس نام سپرد و چنین گفت

 

این نوزاد را که از ماندانه آمده است بگیر و به خانه خود برو و جانش را بستان و آنگاه به هر گونه که بخواهی به خاک بسپار . مبادا این فرمان را پشت گوش اندازی ، یا نا سپاسی و نا فرمانی کنی که روزگارت تباه خواهد شد

هارپاگوس بدین گونه پاسخ داد :

شاها تاکنون کاری که آن خداوند را نا خوشایند افتد از بنده سر نزده است و امیدم چنانست که در آینده نیز هیچ نافرمانی و گناهی نرود . ایدون هر چه فرمان باشد آن کنم

چون هارپاگوس این بگفت ، نوزاد را که در کفن پیچیده بودند بر گرفت و اشک ریزان به سرای خود شتافت و آنچه رفته بود با همسرش باز گفت زنش پرسید : بازگوکه اینک چه خواهی کرد  پاسخ داد نه آن کنم که آستواگس فرموده است  ... نخست آنکه این کودک از گوشت و خون من می باشد دگر انکه پادشاه سالخورده است و پسری هم ندارد که جانشین او شود و اگر تخت و تاج به ماندانه برسد من به سرنوشت شومی دچار خواهم گشت .برای بر باد نرفتن سرم این نوزاد باید تباه شود ، لیکن نه بر دست من بلکه بر دست یکی از کسان خود پادشاه ماد

هارپاگوس یکی از شبانان شاه را که میثریداتس - میثرداته ، مهرداد - نام داشت فرا خواند و بدو گفت آستواگس فرمود که این نوزاد را باید برگیری و به کوه ها برده و به چنگال درندگان بسپاری ، هر گاه از این فرمان سر به پیچی به درد ناکترین شکنجه ها کشته خواهی شد . این چوپان یکی از کنیزان شاه سپَکُ  نام ، را به زنی داشت واژه سپک در زبان مادی معنی سگ ماده میدهد

چون میثریداته با کودکی خوبچهر به خانه آمد و داستان را باز گفت ، سپک که همان روز کودکی مرد زاییده بود از شوهر درخواست کرد تا نوزاد مرده را به جای پسر ماندانه به چنگال درندگان رها کند و شاهزاده را در خانه خود بپروراند شبان بپذیرفت پس کودک خود را به درندگان سپرد و چون سه روز برفت یکی را نزد هارپاگوس گسیل کرد و پیام داد که کسی را بفرستد تا استخوان های کودک بنگرد و دل از اندیش های بیمناک آسوده دارد . هارپاگوس تنی چند از درگاهیانش را برای اینکار روانه کرد و بدانان فرمود آنچه را که از کودک مانده بود به خاک سپارند و آنان چنان کردند . بدینسان بود که پسر ماندانه در خانه چوپان شاه پرورش یافت ولی در آن هنگام کورش خوانده نمی شد و نام دیگری داشت

 .

رايانه چيکاپ

[ سه شنبه 5 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 11 AM ] [ roudijani ]

[ ]

بررسی نام کوروش

 

 

 

 

 

نخستین  شاهنشاه تخمه هخامنشی کورو یا کورش نام داشته است . این نام را به همین گونه در نوشته هائی که به زبان پارسی باستان در پاسارگاد بر سنگ کنده شده است می بینیم ،

زبان ایلامی :  کو - رَش و

زبان بابلی کو - ر - اَش

زبان  یونانیان : ایسکلیوس

سوکنامه پارسیان و هرودتوس - از نخستین کسانی که از ان  فرمانفرمای نامی یاد کرده اند- : کورس

یهودیان -  که خود را آزاد کرده کورش میدانستند  - : کورَس

رومیان و فرانسویان  : سیروس

انگلیسی ها : سایروس

از میان نام های مردم خاور زمین ، این تنها نامی هست که پسند عیسوسان افتاده است و رواج یافته ، شاید از ان روی که در تورات امده است و یا چون چندان به نام های مردم خاور زمین نمی ماند

هارولد لمب می نویسد  که سایروس در امریکا یکی از زیبا ترین و رایج ترین نام ها به شمار می رفته است و بسا کسان از آن  که سایروس نام داشته اند بی آنکه کورش را شناخته باشند

معنی و ریشه نام کورش به درستی روشن نشده است و دانشوران در سر آن رنج های بسیار کشیده اند و سخنان فراوان گفته اند.  کنزیاس نوشته بود که به گفته ایرانیان نام کورش از یک واژه ایرانی به نام خورشید گرفته شده است ظاهرا مقصود او این بوده است که کورش با واژه خور و یا هُوَر همریشه است .اپر این معنی را پذیرفت . و یوستی هم با او هم داستان گشت و آن را با واژه هیر - که در زبان نردی باستان به معنی آتش است - سنجید .  یکن چون  در زبان پارسی باستان خرشید « خور » بوده است که امروزه خور یا هور شده و این معنی با واژه کُر -  = کورش - که هنوز آن را در نام رودهائی در پارس و آذربایجان و کُرکَت - = کورش شهر ، شهر کورش - داریم نا سازگار است ، پذیرفتن معنی خورشید برای کورش درست نمی نماید و اگر چه رای کتزیاس خوشایند و گیرا میباشد ، لیکن باید از آن چشم پوشید . دیا کونوف و ویساباخ نشان داده اند که کتزیاس با ان که دیری در دربار ایران ماندگار بود زبان پارسی را نتوانست یاد بگیرد .

آندراس گوید که کورش به نام های پارسی نمی ماند و شاید پارسی شده واژه ایلامی کورَش و یا بابلی کوراش باشد .

ماکان مینویسد که این نام ایرانی نیست بلکه ایلامی میباشد و در زبان ایلامی کورش معنی چوپان کشور می دهد و شاید از همین جاست که داستان پرورده شدن کورش در دامان زن چوپان پدید آمده است .

سایس نیز با ایلامی بودن این نام و معنی ان هم داستان است

اشپیگل ، هنری راولینسن و بریال گمان کرده اند که این نام با کورو پهلوان افسانه ای هندوان پیوندی دارد لیکن در واژه کورش حرف « واو » ی که پس از « ک » میاید یک  « واو » بلند است ، نلدکه و ماسپرو این  رای را نپذیرفتند

استرابو شاید از روی نوشته کهنه ای که اینک گمشده است برای کورش نام دیگری نیز یاد کرده است و گوید : در آغاز اگرداتیس نام داشته و پس از چندی نام خود را به کورش بر گردانید ، و این نام رودی بود که از نزدیکی پاسارگاد می گذشت. این سخن بنیاد درستی ندارد  زیرا چنان که دیدیم پدر بزرپ کورش نیز همنام او بود و آئین ایرانیان در باز خواندن نوه ای بنام نیایش به روزگاران باستانی می رسد. از سوی دیگر به پاس نام آن شاه بود که رودهائی در پارس و قفقاز و شهری در کناره سیر دریا کور خوانده شده اند . گویا این افسانه از آنجا مایه گرفته است که  هرودتوس گوید کورش پیش از به مردی رسیدن نام دیگری داشت . لیکن این سخن لازمه داستانی است که شنیده است و باز گفته است بنابرین نمیتوان نام دیگری جز کورش برای نخستین پادشاه هخامنشی پذیرفت

شارپن نیز رای استرابو را درست دانسته است و گوید چون کورش واژه ای ایرانی است باید نامی باشد که آن شاهنشاه پس از بر تخت نشستن بر خود پذیرفته و اگر اداتوس را اهورداد معنی می کنند. گمان میرود که اگر  اداتوس دگرگون شده اتراداتوس - = |آتردانه = اذرداد - باشد که بنا به نوشته نیکائوس دمشقی پدر کورش بوده است .

از انچه گذشت آشکار است که نخستین شاهنشاه تخمه هخامنشی کورش نام داشته و این نام شاید ایلامی باشد و معنی چوپان کشور دهد .اگر هم وی نام دیگری داشته این واژه کورش است که در جهان پیچیده و آگاهان بنیاد گذار شاهنشاهی هخامنشی را تنها بدین نام شناخته اند و می شناسند

 
رايانه چيکاپ

[ سه شنبه 5 / 3 / 1392برچسب:,

] [ 11 AM ] [ roudijani ]

[ ]

چیش پش

 

 

 

 

 

 

 

در پیرامون 675 چیش پش پسر هخامنش به جانشینی پدر رسید و خود را شاه بزرگ ، شاه انشان خواند معنی و ریشه نام او روشن نیست و شاید پارسی نباشد

زبان ایلامی  : صی - ایش - پی - ایش « Si -  ish - pi - ish »

زبان بابلی : شی - ایش - پی - ایش « shi - ish - pi - ish »

زبان یونانی : تئیس پس

دربازه وی اطلاعات زیادی وجود ندارد جز انکه وی ظاهرا ناچار به اطاعت از خشثریته شاهنشاه ماد شده و بدو باج میپرداخته است

در زمان او سپاه پارس جزو لشکران پادشاه ماد بوده . ماد ها میخواستند که آشوریان را درهم شکنند ولی چون سپاهشان ساز و برگ و کار آزمکودگی دشمن را نداشت شکست خوردند و خشثریته نیز در این را جان خود را باخت . و سرزمین او مورد تاخت و تاز سکاها نیز روبرو شد و تا 28 سال پیشرفت ماد عقب افتاد

همین ناتوانی مادها به چی شپش زمان داد تا آرام آرام بنیاد فرمانروائی پارسیان را چه در پارس و چه در انشان استوارتر سازد و با سیاستی خردمندانه راه جنبش برومند ایرانیان را از دشواریها به پیراید .

گمان می کنند وی هنگام مرگ در سال 640 پادشاهی خود را میان دو پسر خود کورش و آریارمنه بخش کرده است ، یعنی انشان را به کورش داده است و پارس را به آریارمنه سپرده

رايانه چيکاپ

[ سه شنبه 5 / 3 / 1392برچسب:چیش پش,

] [ 11 AM ] [ roudijani ]

[ ]

هخامنش

 

 

 

 

 

 

 کورش بزرگ از میان مردم پارس برخاست و از سوی مادر از تخمه شاهنشاهان ماد بود

پارسیان که از خویشاوندان نژادی ماد ا بشمار می رفتند و خود را آریائی می خواندند در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد به ایران آمدند و در پایان سده هشتم ق.م در پارس امروزی ساکن شدند و کم کم تشکیل دولتی محلی را آغاز نمودند.

نخستین فرمانروای آنها که در تاریخ نامبرده شده است هخامنش میباشد  که از هخا - به معنی دوست - و منش - که هنوزم در فارسی کاربرد دارد -  درست شده است و بر روی هم « دوست منش » معنی میدهد

زبان ایلامی : حَ-اَک - کَ - مَن - نو - ایش  « Ha - ak -qa  - man - nu - ish »

زبان بابلی : اَ - حَ - مَ - نی -ایش «A - ha - ma - ni - ish  »

زبان یونانی : اَکَئی مَنِس

در باره این بزرگ مرد چیز زیادی مشخص نیست جز اینکه وی از قبیله نامبرده و آزاده پاسارگادی بوده است

در آغاز سده هشتم مادها به تازه پی ریزی شاهنشاهی خود را آغاز کرده بودند و پادشاه ایلام باسنا خریب آشوری در جنگ بود . در میان دشمنان پادشاه آشور از پارسیان نیز نامی برده شده است از این رو گمان می کنند که هخامنش با ایلامیان همکاری میکرده است و با آشوریان می جنگیده

روزگار فرمانروایی هخامنش را از 700 تا 675 دانسته اند

پارسیان نام هخامنش را همواره با بزرگداشت و کرنش فراوان یاد می کردند و خاندان شاهنشاهی پارسی بخود می بالیدند که از تخمه اویند

چنانکه کورش بزرگ چنین فرمورد

من کورشم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ... پسر کمبوجیه شاه بزرگ ، شاه انشان ، پسر کورش ، شاه بزرگ شاه انشان ، از تخمه چی شپش ، شاه بزرگ ، شاه انشان ، از خاندانی که همواره فرمانروائی داشته ..

کورش ، شاه بزرگ ، پسر کمبوجیه ، شاه هخامنشی

 

و داریوش شاه نیز فرمود

پدر من ویشتاسپه - گشتاسپ - است و  [ پدر ویشتاسپ ارشامه ، پدر ارشامه آریارمنه و پدر آریارمنه چی شپش ، پدر چی شپش ، هخامنش ... از ایرا ما را هخامنشی می نامند، ما از دیرباز نیو بوده ایم ، از دیر باز تخمه ما شاهی بوده ... ، هشت تن از خاندان من پیش از این شاه بوده اند، من نُهُمی هستم ، نَه تن در دو تیره شاه

هرودتوس نیز در باره نیاکان خشیارشا می نویسد که وی پس از نشستن بر تخت شاهنشاهی ، مهان ایرانشهر را گفت

از پُشت داریوش پسر ویشتاسپه پسر ارشامع ، فرزند آریارمنه ، پور چی شپش ، پسر کورش فرزند کمبوجیه ، پسر چی شپش ف پسر هخامنش نباشم هرگاه از آتنیان کین خود نستانم


رايانه چيکاپ

[ سه شنبه 5 / 3 / 1392برچسب:هخامنش,

] [ 10 AM ] [ roudijani ]

[ ]

محمود پاک نیت از سفر و گردشگری به شیراز میگوید

 

محمود پاک نیت (زاده ۱۳۳۱ کازرون)  با مجموعه پرطرفدار «روزی روزگاری» به محبوبیت دست یافت. و محبوبیت او با مجموعه‌های «پدرسالار» و «پس از باران» ادامه یافت. او در سریال یوسف پیامبر در نقش حضرت یعقوب ایفای نقش کرده است. با پاک نیت پادشاه شامسا سریال «پشت کوه‌های بلند» درباره ی سفر و گردشگری به گفت و گو نشستیم.   

شاید کمتر جایی پیدا شود که محبت شیرازی‌ها را داشته باشد چرا؟ 

شیرازی‌ها یک نوع محبت خاصی دارند مخصوصاً به مهمانی که بر آنها وارد می‌شود نه اینکه چون شیرازی‌ام از زبان آنانی که با مردم مهمانواز شیراز برخورد کردند بارها شنیده‌ام. شیرازی‌ها مهمان دوستند و این رفتار و کردارشان در دل مردم مانده و این جذابیت شیراز است. مردم شیراز هنوز تغییر نکرده‌اند و هویت خود را حفظ کرده‌اند. می‌گویند: همنشین تو به باید / تا تو را فزونی بیفزاید
آدم با هر کسی نشست و برخاست کند تاثیر می‌گیرد. شیرازی‌ها به خاطر صداقتشان چیزهایی بد دیگران را نمی‌گیرند بلکه خوبیها را دریافت و حفظ می‌کنند و تحویل مهمانهایشان می‌دهند.

وقت دلتنگی به کجا می‌رفتید؟
شیراز باغهای زیادی دارد. قصرالدشت بود که الان بیشتر آن آپارتمان شده است. در همین خیابان زند مردم عصرهای پنج شنبه و جمعه‌شان را می‌گذراندند. برای شیرازی‌ها هرجایی که بگویی لذت‌بخش است.هر جایی که یک سایه و درختی باشد در تابستان زود بساطشان را پهن می‌کنند و دوتا پتو می‌اندازند و به قول خودشان کاهو با سکنجبین یا سرکه و نان و پنیر و سبزی و کتلت و چایی را به همراه می‌آورند و از آن مکانی که نشسته‌اند لذت می‌برند. برایشان فرقی نمی‌کند کجا هستند هر جای سبزی می‌توانند اتراق کنند و لذت ببرند.

کدام را بیشتر دوست داشتید؟مقبره خواجوی کرمانی؟ سعدی یا حافظ ؟
من هر سه را دوست دارم. چون اینها کسانی هستند که کارهای ادبی و فرهنگی در شیراز انجام دادند و ماندگارند و همیشه هستند. به قول سعدی هرگز نمیرد کسی که دلش زنده شد به عشق
کسی که عاشق هست نمی‌میرد و همیشه وجود دارد من هرسه را دوست دارم.

 اگر بخواهید یک بیت از حافظ بخوانید چه می‌گویید؟
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد/ در خرابات بگویید که هشیار کجاست


یکی از آداب و رسوم شیرازی که از قدیم باقی مانده است، چیست؟
شیرازی‌ها وقتی جایی می‌روند خانوادگی راهی می‌شوند مثلاً اگر قراراست ما امشب مهمان داشته باشیم تمام خانواده‌ی یک فامیل جمع می‌شوند و تک تک نمی‌آیند.همدیگر را آگاه می‌کنند که امشب خانه فلانی دعوت هستیم.

غذاهای معروف شیراز کدامند؟ 

دو تا غذای معروف دارد یکی آش سبزی شیراز که مردم شیراز معمولا آن را در صبح می‌خورند به خاطر اینکه غذا خیلی سنگینی است که البته من دیدم آبادانی همان آش را می‌خورند و دیگری کلم پلو شیراز که خیلی معروف است . شکرپلو هم است که حالا تهرانی‌ها از آن به اسم شیرین پلو نام می‌برند. شکرپلو را با قیمه می‌خورند. آش سبزی عین آش شله قلمکار تهران است اما در آن سبزیجات است که تره و ترخان از سبزیجات اصلی آن هستند .

آشپز قابلی هستید! به کدام کشورها سفر کرده‌اید؟
من اکثر کشورهای اروپایی را دیده‌ام. به توکیو ژاپن هم دوبار رفتم چون برادر خانمم حدود۴۰ سال است که آنجا زندگی می‌کند. به دبی و مالزی هم سفر کردم.

کدام کشور و کدام آثار برای شما جالب‌تربوده است؟
هیچ کدام مثل ایران برای من نبوده است چون ایران هم چهار فصل دارد هم آب و هوای متنوع و جذابیت‌های خاص که من هیچ کجای دنیا ندیده‌ام. نمی‌خواهم خودنمایی یا تعریف کرده باشم اما من و خانمم ازهر چی اروپا بود زده شدیم.

چرا؟ 

چون آنچه درتصورات انسان‌هاست آنجا نیست. در تصور به قول آنها ما جهان سوم‌ها اروپاییان هیچ چیز ندارند اما درعین حال پز می‌دهند که همه چیز داریم شاید از نظر صنعت بسیار پیشرفته باشند اما از نظر مسایل معنوی و انسانی گاهی بعضی جاها زیر صفرند این است که من ایران را بر تمام دنیا ترجیح می‌دهم مخصوصا شیراز خودمان را. و متأسفم که ما قدر این گوهر و زیبایی‌ها و نعمت‌های خدادادی‌اش را نمی‌دانیم.

آن کشورها چگونه با حضور گردشگر برای خودشان ارزآوری می‌کنند؟ 

بیشتر کشورهای اروپایی اگر صنعت گردشگری نداشتند از نظر اقتصادی صفر بودند چون دارای منابع طبیعی، معدنی و زیر زمینی به عنوان سرمایه‌ی خدادادی نیستند. آلمان، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا بسیار به گردشگری اهمیت می‌دهند و درآمد زیادی از این راه کسب می‌کنند برخلاف ما که اصلا به گردشگری اهمیت نمی‌دهیم و هیچ تبلیغی روی این قصیه نداریم. گردشگری محل امرار معاش آنها است بنابراین تبلیغات درست و گسترده‌ای انجام می‌دهند و متقابلاً گردشگران هم آنجا پول خرج می‌کنند و لذت می‌برند. از طرفی اهالی‌ همان کشورها به دیگر نقاط جهان هم با علاقه سفر می‌کنند و از کشف دنیا و دیدن فرهنگ‌های مختلف با علاقه بهره می‌برند اما به دلیل عدم تبلیغات هیچ کس به ایران نمی‌آید و دلارهایش را در این کشور سراسر زیبایی تاریخی و طبیعی خرج نمی‌کند. چون ما نسبت به این قضیه ناآگاه عمل می‌کنیم .ما کشور چهار فصلی هستیم .در هر فصلی هر کسی به ایران بیاید با سفر به نقاط مختلف ایران می‌تواند چهار فصل را ببینید. هر جای ایران می‌تواند بهار، زمستان، پاییز و تابستان را داشته باشد. یعنی ما در هر لحظه چهار فصلیم اما آنها اینگونه نیستند. در عوض از هر آنچه دارند نهایت استفاده را می‌برند.

یک بخشی از گردشگری به نام گردشگری مذهبی به وجود مرقد شاه چراغ در شیراز باز می‌گردد. از شاه چراغ چه خاطره‌ای دارید؟ 

شاه چراغ جایی بوده که همیشه پایگاه شیرازی‌ها بوده است. تمام مراسم عزاداری در شاه چراغ بود. اوایل انقلاب خدا رحمت کند آسید مهدی دستغیب آنجا سخنرانی می‌کرد و مردم آنجا جمع می‌شدند.

ما حتا در موسیقی محلی هم شاه چراغ را داریم، شاه‌چراغ با زندگی مردم شیراز عجین شده است.

استان فارس دارای قومیت‌های مختلف است. آیا تا کنون با عشایر استان فارس از نزدیک همنشین بوده‌اید؟

قبل از انقلاب ما تئاتر عروسکی داشتیم که در روستاهای مختلف اجرا می‌کردیم مخصوصاً برای عشایر و دانش‌آموزان آنجا. خاطرات زیادی دارم از برخورد با عشایر که مصداق این سخن است که دید و کردار و گفتار هر کسی به وسعت فضای جلوی او باز می‌گردد. من آنجا انسان‌های بسیار بخشنده و مهمان‌نوازی را دیدم که ممکن بود خود برای تهیه غذا در مضیقه باشند اما برای مهمان گوسفند سر می‌بریدند. این دست و دلبازی عجیب و غریب فقط برازنده‌ی خود آنهاست. محبت و احترام و مهمان‌نوازی که آنها قائلند شاید هیچ کس دیگر نداشته باشد. من از نزدیک ۵- ۶ سال با آنها آشنا بودم، زندگی کردم و لذت بردم. 

صنایع دستی‌شان هم که بی نظیر است قالی‌بافی، گلیم‌بافی، جاجیم و پارچه‌هایی که خودشان می‌بافند و در چادرهایشان آویزان می‌کنند. اینها چیزهایی است که فقط در عشایر پیدا می‌شود. 

رايانه چيکاپ

[ دو شنبه 14 / 2 / 1392برچسب:شیراز,

] [ 6 PM ] [ roudijani ]

[ ]

تاریخچه شهر راز

 شیراز، نامی خیال انگیز

در افسانه ها آمده است که شیراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را تأسیس کرد و نام خود را بدان بخشید. به روایتی دیگر، نام این دیار، "شهرراز" بوده که به اختصار شهر از و شیراز خوانده شده است.
در حالی که بر اساس تحقیقات "تدسکو" شیراز به معنای مرکز انگور خوب است، "ابن حوقل"، جغرافی دان مسلمان قرن چهارم هجری، علت نامگذاری شیراز شباهت این سرزمین به اندرون شیر می داند، چرا که به قول او عموما" خواربار نواحی دیگر بدانجا حمل می شد و از آنجا چیزی به جایی نمی بردند. و بالاخره بنا به نوشته کتاب "صورالاقالیم"، از جهت وجود دام های بسیار در دشت شیراز، آنجا را "شیرساز" نامیده اند

باری، بیش از هر چیز نام زیبا و سحرانگیز شیراز که واژه ای فارسی است، بهترین گواه بر این باور است که برخلاف پندار پاره ای از جغرافی دانان مسلمان، تأسیس این شهر به قرن ها قبل از ورود اسلام به ایران باز می گردد، شیراز، هم اکنون نیز در محل تقاطع مهمترین راه های ارتباطی شمال به جنوب و شرق به غرب کشور است و این موقعیت در ادوار قبل از اسلام شاخص تر بوده، چرا که در عهد هخامنشیان، شیراز بر سر راه شوش (پایتخت هخامنشی) به تخت جمشید و پاسارگاد بوده و در عهد ساسانیان راه ارتباطی شهرهای بسیار مهمی چون بیشابور و گور با استخر، از جلگه شیراز می گذشت. در نتیجه مسلم است که چنین محل حاصلخیز و خوش آب و هوایی که در تقاطع مسیرهای مهمی که برشمرده شد، قرار داشته، هرگز خالی از آبادی و سکنه نبوده است. وجود آثار قدیمی مانند قصر ابونصر در حوالی شیراز که قدمت آن به دوره اشکانیان می رسد و نقوش برجسته برم دلک، (در چندکیلومتری شرق قصر ابونصر) که از آثار دوره ساسانی است و قلعه بزرگ بندر (فهندر، پهندر، قهندز، کهندژ) در سمت شرق تنگ سعدی و چند نقش برجسته در دهکده گویم در چهار فرسنگی شمال غرب شیراز و همچنین پیدا شدن سکه هایی در ضمن حفاری های قصر ابونصر، که بر آنها با خط پهلوی نام شیراز نقش بسته است، جملگی بر وجود شهر یا بلوکی به نام شیراز، در همین محل در دوران قبل از اسلام دلالت دارد.
علاوه بر آنچه گفته شد، کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید، به سرپرستی کامرون در سال 1314 ه.ش، به پیدایش خشت نبشته هایی انجامید که بر روی چند فقره از آنها نام شیراز مشخص بود. بدین ترتیب می توان احتمال داد، این وادی که در عهد رونق تخت جمشید، آبادی کوچکی بیش نبوده است، بعد از انهدام پایتخت هخامنشیان، سمندروار از دل خاکستر آن دیار برپا خاسته است.
آخرین کلام این که در اشعاری از شاهنامه فردوسی، استاد حماسه سرای طوسی، به مناسبت هایی از شیراز یاد شده، مثلاً راجع به شیراز  در عهد کیانیان آمده است

دوهفته در این نیز بخشید مرد

سوم هفته آهنگ شیراز کرد

هیونان فرستاد چندی ز ری

سوی پارس، نزدیک کاوس کی

 

استخری در کتاب مسالک و ممالک که در نیمه اول قرن چهارم هجری تألیف شده است، راجع به آثار و بقایای فرهنگی قبل از اسلام، در شیراز می گوید:
شیراز قلعه ای به نام شاه موبد دارد. وی همچنین از دو آتشکده به نام های کارستان و هرمز در آن سرزمین یاد می کند.
باری در مجموع گفتار استخری که شیراز سیزده ناحیه (طسوج) دارد که در هر کدام از آنها قراء و کشتزارهایی موجود است که متصل به هم قرار گرفته اند. و نیز نظر ابن بلخی که در روزگار ملوک فرس، شیراز ناحیتی بود و حصاری چند بر زمین، می تواند روشنگر قدمت شیراز، به عنوان یک سرزمین مسکون آباد (و نه یک شهر بزرگ) باشد... .

خواجه شمس الدین محمد شیرزای که از نام آورترین شعرا و عرفای ایران زمین می‏باشد به سال 726 هجری قمری در شیراز متولد شد و در سال 791 هجری قمری در گذشت.
حافظ از همان ابتدا مورد احترام و تقدیس مسلمانان قرار گرفت و با وجود این که  قبر او در ابتدا ساده و بی‏تکلف بود مورد زیارت مشتاقان قرار گرفت. تاورنیه که در دوره صفوی از این مکان دیدن کرده است، می‏نویسد:
"یک قبرستان دیده می‏شود که اطرافش محصور است و در وسط آن، رو به قبله،  یک مقبره واقع شده که زیارتگاه دراویش و مردمان مقدس است که به آنجا می‏آیند و نماز می‏خوانند و آن مدفن حافظ است که ایرانی‏ها او را بسیار احترام می‏گذارند."
آرامگاه حافظ در ابتدای خیابان خرابات، پایین‏تر از دروازه قرآن قرار دارد. بنای اصلی آرامگاه حافظ، از آثار کریم خان زند و مربوط به سال 1187 هجری قمری بوده که در وسط ایوانی با چهار ستون قرار داشته که از دو جانب شمال و جنوب گشاد بوده است و در دو سمت آن، دو اتاق بنا کرده بوده‏اند.
قبر حافظ، خارج از این بنا در وسط قبرستان و در پشت آن قرار داشته و در ادوار بعدی ، نرده ‏های آهنی در اطراف قبر گذاشته بوده‏اند که صورت مناسبی نداشته است. 
از سال 1314تا 1317هجری شمسی بارگاه حافظ، از طرف وزرات فرهنگ به صورتی که اکنون موجود است، در آمد.
سنگ حوضهای آبینه کریم خانی که ضمن امتداد خیابان زند شیراز خراب گردید، به محوطه آرامگاه منتقل گردید و در حوضهای آنجا کار گذاشته شد و با حفظ چهار ستون اصلی بنای قدیمی، 16 ستون یکپارچه سنگی نظیر آنها تهیه کردند
و ایوان بزرگ بیست ستونی کنونی را به طول 56 متر با تزیینات نقاشی،  گچبری و کاشیکاری تماماً به سبک قدیم و اصیل شیراز ایجاد کردند. 
بنای اصلی آرامگاه نیز به صورت سکویی با هشت ستون سنگی یکپارچه و سقف مسین و تزئینات کاشیکاری و  اشعار در محل قبر و محاذی وسط ایوان بزرگ در باغ دوم ایجاد گردید و سنگ قبر قدیم در محل خود باقی ماند. قسمت جلوی آرامگاه حافظ دارای درختهای نارنج و دو حوض مربع مستطیل است. قبر خواجه در وسط این قسمت قرار دارد. 
که قریب یک متر از زمین بلندتر است و گنبد آن از داخل دارای کاشیکاری معرق بسیار زیبایی است. 
در زیر گنبد این غزل حافظ را روی کاشی نوشته‏اند:
حجاب چهره جان می‏شود غبار تنم 
خوشا دمی که از این چهره پرده بر فکنم 
قسمت جنوبی آرامگاه دارای دو باغچه زیباست 
که دور آنها گل کاری و چمن کاری است و وسط آنها، دو حوض مربع مستطیل بزرگ است و طرفین حیاط، دو نارنجستان خرم و مفصل قرار دارد.
در جوار مزار حافظ، عده زیادی از دانشمندان، علما و شاعران مدفونند؛ از جمله: شیخ محمد اهلی (متوفا به سال 942 هـ.ق) 
میرزا نصیر، ملقب به فرصت الدوله (1271 ـ 1339هـ.ق) قاسم خان والی (متوفا به سال 1289 هـ.ق) حجت الاسلام آقا سید مجتهد کازرونی (متوفا به سال 1342 هـ.ق) آقا محمد هاشم ذهبی، از بزرگان عرفانی سلسله ذهبیه؛ سالار جنگ، شاعر معاصر (متوفا به سال 1325 هـ.ش)
حجت الاسلام مرحوم حاج شیخ مهدی کجوری، (متوفا به سال 1293 هـ.ق) میرزا نظام الدین دستغیب (متوفا به سال 1030 هـ.ق) حجت الاسلام سید جامع محمد علی مجتهد کازرونی (متوفا به سال 1333 هـ.ش).
زمین پشت دیوار غربی حیاط شمالی حافظیه به مقبره دانشمندان اختصاص یافته است.

 

مشاهیر شیراز

حافظ شیرازی  سعدی شیرازی ملاصدرای شیرازی  وصال شیرازی  فرصت الدوله شیرازی

کریم خان زند  بابا کوهی  اهلی شیرازی  قاآنی شیرازی عرفی شیرازی و بیدل شیرازی

رايانه چيکاپ

[ یک شنبه 30 / 1 / 1392برچسب:شیراز ,

] [ 2 PM ] [ roudijani ]

[ ]


قصد دارم با شهرستان های فارس و اثار تاریخی انها کمی بیشتر اشناتون کنم 

کازرون

 

 

شهرستان كازرون ازنظر داشتن آثار باستاني يكي از مهمترين شهرهاي  كشور ايران به شمار مي آيد. آب فراوان و هواي مساعد باعث شده اين منطقه در طول تاريخ مورد توجه سلاطين و صاحبان قدرت قرار گيرد ، وجود آثار پيش از تاريخ و همچنين آثار ارزشمند و گرانسنگ ديگري كه در اين شهرستان وجود دارد اين نظر را تائيد مي كند .

 

در پهنه شهرستان كازرون آثار تاريخي زيادي وجود دارد اما بدون ترديد بيشترين آثار اين منطقه مربوط به دوره ساساني است . به جرات مي توان گفت كه هيچ كجاي سرزمين ايران تا اين اندازه آثار مربوط به دوره ساساني در خود جاي نداده است، بزرگترين و تنها مجسمه سنگي دوره ساساني ( مجسمه شاپور اول) ، 9 نقش برجسته از 30 نقش برجسته دوره ساساني ، شهر تاريخي بيشاپور ،  بزرگترين كتيبه ديواري عهد ساساني معروف به كتيبه كرتير به طول 20/5 متر و عرض 70/2متر ، معبد زيباي آناهيتا ( الهه آب ) ، آتشكده هاي متعدد ، عبور جاده شاهي از اين ديار و آثار ارزشمند ديگر ، همه و همه حكايت از عظمت تاريخ اين شهرستان دارد .

با اين وصف ، آنچه كه نام برديم تنها گوشه اي از آثار تاريخي شهرستان كازرون مي باشد و چنانچه باستان شناسان به كاوش و حفاري در اين منطقه بپردازند به يقين آثار گرانسنگ ديگري را از دل خاك بيرون خواهند آورد ، زيرا بخش اعظم آثاري كه پيشتراز آن نام برديم از سال 1347هجري شمسي و به دنبال حفاري هاي  استاد بزرگوار و ارزشمند آقاي دكتر سر فراز،  سر از خاك بيرون آورده اند.

 


 

 

 

رايانه چيکاپ

[ یک شنبه 30 / 1 / 1392برچسب:کازرون,

] [ 1 PM ] [ roudijani ]

[ ]

خبری از گردشگری در شیراز

اتوبوس های گردشگری در شیراز آغاز به کار کرد

شیراز- سرپرست معاونت گردشگری اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری فارس گفت: با هدف معرفی هر چه بهتر شهر مقدس شیراز و جلوگیری از ترافیک در مناطق پر تردد، اتوبوس های گردشگری نوروزی در شیراز آغاز به کار کرد.

 
به گزارش ایرنا، امیر حسین حکمت نیا در حاشیه آیین آغاز فعالیت این اتوبوس ها در شیراز افزود: در این طرح مسیرهای متنوع گردشگری در شیراز برای آشنایی بیشتر زائران و گردشگران با مکان های دیدنی شهر تعریف می شود.

وی دلیل این اقدام را توزیع مناسب سفر و افزایش ماندگاری مسافر در استان فارس وشهر شیراز دانست و گفت: این موضوع در کنار خدمات رسانی بیشتر به زائران و گردشگران در دستور کار قرار گرفته است.

حکمت نیا اضافه کرد: 118 اتوبوس گردشگری در محورهای مختلف از جمله مکان های تاریخی، مذهبی با قیمتی ارزان فعالیت می کنند.

بر اساس این گزارش، این طرح با همکاری معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری شیراز تا پایان تعطیلات نوروز 92 به کار ادامه می دهد.ک/2

رايانه چيکاپ

[ یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:,

] [ 9 PM ] [ roudijani ]

[ ]

موزه پارس

 

شیراز به داشتن بناهای فراوان از دوران قبل از اسلام و عصر اسلام شهرت دارد. بخشی از این بناها امروزه به موزه هایی تبدیل شده اند که آثار گرانبهای تاریخی مكشوفه در استان فارس را به نمایش گذاشته اند. از جمله این بناهاي زیبا که به موزه تبدیل شده اند می توان از عمارت کلاه فرنگی نام برد. 

 

رايانه چيکاپ

[ یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:موزه پارس و اهام پرویزی ,

] [ 9 PM ] [ roudijani ]

[ ]

نقش رجب

نقش رجب محلی است در ۳ کیلومتری شمال تخت جمشید که در آن شماری نقش‌برجسته از زمان ساسانیان برجای مانده‌است. این کنده‌کاری‌ها پیرامون اردشیر اول ، شاپور اول و کرتیر موبد هستند. آرایش و لباس آن دوره به وضوح مشخص هستند، اما نقش اهورامزدا و صورت شاهان ساسانی در حمله اعراب تخریب شده‌اند.


رايانه چيکاپ

[ یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:نقش رجب ,

] [ 9 PM ] [ roudijani ]

[ ]

نارنجستان قوام

[ یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:نارنجستان قوام و پرویزی,

] [ 9 PM ] [ roudijani ]

[ ]

تصاویری از مناطق دیدنی شیراز

[ یک شنبه 2 / 1 / 1392برچسب:شیراز و گردشگری و پرویزی,

] [ 9 PM ] [ roudijani ]

[ ]

اماکن دیدنی شیراز
اماکن دیدنی شیراز مشاهده در قالب پی دی اف چاپ فرستادن به ایمیل

 

 

درباره شیراز تاريخچه:

شهرشيراز نام شيراز در كتيبه هاي هخامنشي تخت جمشيد خوانده شده است ، اشياء وظروف تاريخي و مسكوكاتي كه هم اكنون درموزه متروپوليتن نيويورك موجود است ازعظمت شيراز در عهد سلوكي ها , اشكانيان وساسانيان گواهي ميدهد. طبق روايات اساطيري شيراز در زمان فرزند تهمورث دومين پادشاه پيشدادي ساخته شده است. پس از حمله اعراب صفاريان و ديلميان بر آباداني شيراز افزودند. در سال 1079 هجري قمري شيراز براثر جاري شدن سيل سهمگين ويران شد و بسياري از آثار تاريخي آن ازميان رفت. همچنين اين شهر درزمان حمله افغان ها خرابي هار بيشماري را متحمل شد . شيراز طي چند دهه اخير توسعه وگسترش جالب توجهي يافته است وبه يكي از شهرهاي مهم وزيباي ايران تبديل شده است .محيط مساعد شيراز در ادوار گوناگون, دانشمندان , سخنوران و نويسندگاني بزرك را در دامان خود پرورانده است كه آثار جاويدان آنها ميراث علمي وادبي ايران را زنده و جاويد نگاه خواهد داشت .

 

 

 

آرامگاه شاه چراغ


آرامگاه سيد ميراحمدبن موسي الكاظم (ع) برادر حضرت رضا (ع) - معروف به شاه چراغ در مركز شيراز و كنار ميداني به نام احمدي قرار دارد.
گنبد نيلوفري شاه چراغ به سبك بسيار زيبايي كاشي كاري شده و از دور پيداست. اين آرامگاه در نزد شيرازي ها داراي شكوه و قداست خاصي است و به همين مناسبت هميشه زيارتگاه مؤمنين و مؤمنات بوده است.
غير از دو در اصلي، دو در فرعي ديگر نيز وجود دارد كه يكي به بازار حاجي و ديگر به مسجد جامع عتيق مي رود درگاه مانندي نيز از ضلع شمال حياط وارد بازار شاه چراغ مي شود.
 

 

 

حافظیه

حافظیه نام مجموعهٔ آرامگاهی شاعر برجستهٔ ایرانی، حافظ شیرازی است. مجموعهٔ حافظیه در شهر شیراز قرار دارد.

آرامگاه حافظ در شمال شهر شیراز، پایین‌تر از دروازه قرآن، در یکی از قبرستان‌های معروف شیراز به نام خاک مصلی قرار دارد .

 

 

 

 

سعدیه


آرامگاه شاعر قرن هفتم شیخ مشرف الدین بن مصلح الدین سعدی شیرازی است كه در ۴ كیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه كوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در مجاورت باغ دلگشا واقع شده است. این مكان در ابتدا خانقاه شیخ بوده كه وی اواخر عمر خود را در آنجا می گذرانیده و سپس در همانجا مدفون گردیده است.

 

 

 

باغ ارم


باغ ارم یک باغ ایرانی تاریخی در شهر شیراز است و شامل چند بنای تاریخی و باغ گیاه‌شناسی می‌شود، تاریخ ساخت و بنیان‌گذار اولیه باغ ارم شیراز، به‌درستی مشخص نیست؛ ولی توصیف‌هایی از آن در سفرنامه‌های متعلق به قرن دهم و یازدهم هجری آمده‌است. این باغ تنوع گیاهی بسیار بالایی دارد و گیاهان بسیاری از اقصا نقاط جهان در این باغ کاشته شده است؛ به شکلی که باغ در قالب یک نمایشگاه از انواع گل‌ها و گیاهان درآمده‌است. در حال حاضر این باغ در اختیار دانشگاه شیراز است؛ باغ گیاه‌شناسی آن در اختیار دانشکده کشاورزی و ساختمان باغ در اختیار دانشکده حقوق قرار دارد.
 

 

 

 

 

باغ دلگشا

باغ دلگشا یکی از باغ‌های تاریخی شیراز بوده و در ناحیه آرامگاه سعدی قرار دارد، جیمز موریه ساخت آن را به کریم خان زند نسبت داده ولی برخی اعتقاد دارند قدمت باغ دلگشا به دوران ساسانیان در قبل از اسلام می‌رسد. این باغ در دوران صفویه و زندیه از مراکز مهم تفریحی در شیراز بوده‌است.

 

 

 

امام زاده علی بن حمزه (ع)


در جنوب دروازه قرآن، نزديك به دروازه اصفهان در جنب پل علي بن حمزه و در خياباني كه به نام حافظ موسوم است، قرار گرفته است، ساختمان بقعه شامل حرم وسيع و آينه كاري شده اي در ديوار و سقف است كه تا ارتفاع 1 متري ازاره هايي از سنگ مرمر دارد و در سمت شمال آن مرقد علي بن حمزه(ع) درون ضريحي از چوب و خاتم و فولاد قرار دارد و بر فراز آن گنبدي فيروزه اي رنگ ديده مي شود.
 

     

 

 

باغ جهان نما


باغ جهان نما باغ جهان نما در شمالشرقی شیراز واقع شده‌است. این باغ همچون سه باغ مشهور دیگر یعنی باغ ارم، باغ دلگشا و باغ تخت در دوره آل مظفر و آل اینجو (قرن هشتم هجری قمری) یعنی قبل از یورش تیمور گورکانی به شیراز در نهایت آبادانی بوده‌است. ابن عربشاه مورخ دوره تیموری در کتاب عجایب المقدور آنرا زینت الدنیا نامیده‌است. باغ جهان نما در هنگام اقامت تیمور گورکانی در شیراز، همچون سایر باغهای نامدار آن دوره مورد توجه وی واقع شده بطوریکه همانند آنرا در اطراف سمرقند که موطن او بوده احداث و آنرا جهان نما نامیده‌است.

 

 

 

مسجد جامع عتيق


مسجد جامع عتيق يا مسجد جمعه يا مسجد جامع يا مسجد آدينه، از كهن ترين مساجد قديمي شيراز است كه در مشرق شاهچراغ قرار دارد.
اين مسجد دو ايواني در سال 281 ه.ق. به دستور عمروليث صفاري ساخته شد. ساختمان مسجد كه اولين هسته تاريخي شهر شيراز است مشتمل بر بنايی مرتفع است كه داراي چندين حجره و شبستان است و برخي قسمت هاي آن دوطبقه مي باشد. اين مسجد داراي 6 درب ورودي و خروجي بوده است. يك درب در ضلع شمالي، يك درب در ضلع جنوبي، دو درب در ضلع غربي و دو درب در ضلع شرقي.

 

 

 

آرامگاه شاه داعی


آرامگاه نظام الدین محمود الحسینی ملقب به داعی الی الله از سادات حسینی، عالم, عارف و شاعر شیرازی با ۳۸ جلد اثر فارسی و عربی است كه در جنوب شیراز، در شرق گورستان معروف دارالسلام و خارج از دروازه شاهداعی واقع شده است

 

 

 

باغ عفیف اباد


باغ یا عمارت عفیف آباد از آثار تاریخی شیراز است، این باغ در خیابان عفیف آباد شهر شیراز واقع است و هم اکنون در اختیار ارتش قرار دارد و یکی از بزرگ‌ترین موزه‌های سلاح خاور میانه در آن وجود دارد.
باغ عفیف آباد (با نام دیگر باغ گلشن) مجموعه موزه ایست در شیراز. این باغ در یکی از مناطق عیان نشین شیراز واقع شده و مجموعه در سال ۱۸۶۳ میلادی ساخته شد. این مجموعه شامل یک کاخ سلطنتی , موزه سلاحهای قدیمی و یک باغ ایرانیست که همگی برای بازدید عموم هستند.

     

 

 

باغ نارنجستان قوام


نارنجستان قَوام که به باغ قوام مشهور است، بین سالهای ۱۲۵۷ تا ۱۲۶۷ هجری شمسی، مقارن با حکومت ناصرالدین شاه قاجار و بدستور علی محمد خان(قوام الملک دوم) و پسرش محمد رضا خان(قوام الملک سوم) در شیراز ساخته و تکمیل شده‌است، بنای نارنجستان در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی به دانشگاه شیراز اهدا گردید و بین سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۸ هجری شمسی مورد استفاده موسسه آسیایی، تحت سرپرستی پروفسور آرتور اپهام پوپ، ایران شناس معروف بوده‌است.
 

 

 

 

 

خانه زینت الملوک


زینت الملوک نام بنایی در شیراز است، در ضلع غربى نارنجستان قوام، عمارتى زيبا قرار دارد که به دليل سکونت خانم زينت‌الملوک قوامي، دختر قوام‌الملک چهارم، به اين نام معروف است. اين عمارت که به فاصلهٔ يک کوچه با خانه قوام قرار دارد و به وسيلهٔ يک راه زيرزمينى با آن در ارتباط است، در حقيقت اندرونى خانهٔ قوام و محل رفت و آمد محارم بود.اين بنا از آثار دوره قاجار است. ساخت بنا در سال ۱۲۹۰ هـ.ق به وسيلهٔ على‌محمدخان قوام‌الملک دوّم آغاز شد و در سال ۱۳۰۷ هـ.ق به وسيلهٔ محمدرضاخان قوام‌الملک سوّم به پايان رسيد، در ورودى خانه زينت‌الملک معرق‌کارى شده است و با عبور از هشتي، يک راهرو با زاويه شمال شرقى به حياط راه مى‌يابد. در حياط علاوه بر ازاره‌هاى سنگى حجارى شده و مشبک، دو باغچه زيبا و حوض بزرگ و کوچک مشاهده مى‌شود.
 

     
     

 

 

خواجوی کرمانی


کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ - درگذشت: ۷۵۳ ه.ق.) یکی از شاعران بزرگ سدهٔ هشتم است. آرامگاه او در تنگ‌الله اکبر شیراز است. او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است.
 

 

 

 

دروازه قرآن


دروازه قرآن یکی از دروازه‌های به جای مانده از دوره‌های قدیم در شیراز است که امروزه به عنوان یکی از آثار تاریخی این شهر به حساب می‌آید، دروازه قرآن در شمال شرقی شهر شیراز در تنگ الله اکبر میان کوه چهل مقام و کوه باباکوهی قرار دارد و در واقع در خروجی شیراز بسمت شهر مرودشت واقع شده
 

 

     

 

 

آرامگاه شاه شجاع


در شیراز و در شمال غربی حافظیه در نزدیکی هفت تنان در کنار بلوار هفت تن قرار دارد. شاه شجاع قبل از مرگ (۷۸۶ ه.ق) وصیت کرده بود که جسد وی را در زمین های مصلی و در جوار قبر شیخ محمود قطب الدین دفن نموده و سپس توسط امیراختیارالدین کرمانی جنازه را به مدینه برده در آنجا به خاک سپارند. پس از مرگ وی به دلیل اختلافاتی که بین جانشینان او به وجود آمد، وصیت او عملی نشد و در همان جا باقی ماند.

 

 

 

آرامگاه سید علاء الدین حسن

آرامگاه حضرت سید علاءالدین حسین، فرزند امام موسی کاظم (ع) و برادر حضرت شاه چراغ (ع) معروف به حسین کوچک است که در میدان آستانه در جنوب شرقی شیراز و در محله بالا کفت واقع شده است.

     

 

 

و ده ها اماکن تاریخی ، مذهبی و دیدنی دیگر که میتوانید جهت اطلاعات بیشتر از پذیرش هتل سئوال فرمایید

 

 

 

رايانه چيکاپ

[ پنج شنبه 1 / 1 / 1392برچسب:شیراز - اماکن دیدنی شیراز,

] [ 8 PM ] [ roudijani ]

[ ]

زندگی نامه کوروش کبیر

زندگینامه کوروش کبیر

● از تولد تا آغاز جوانی کوروش کبیر

دوران خردسالی کوروش کبیر را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش کبیر ارائه می دهند،تصویری که استیاگ ( آژی دهاک )، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.

 

استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند - درآورد.

مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباره ی در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.

وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.

اما از طالع مسعود کوروش کبیر و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.

کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی کوروش را اینچنین وصف می کند : « کوروش کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ،‌ و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.

بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند کوروش کبیر را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی.از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ،‌ و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.

از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش کبیر در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.

کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:

« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. »

تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.

 

● نخستین نبرد کوروش

میتراداتس ( ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن کوروش را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:

پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.

صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.

هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.

باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :

« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند ... اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »

نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد کوروش ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.

به هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش کبیر به سال ٥٥٠ ( ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان ) شد ؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال - که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود - به انزان انتقال یافت.

کوروش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است–پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. بعدها با ازدواج کوروش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کوروش ) ارتباط میان کوروش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها ، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال ٥٤٧ ( ق.م ) ، کوروش به خود لقب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.

 

● نبرد سارد

سقوط امپراتوری قدرتمند ماد و سربرآوردن یک دولت نوپا ولی بسیار مقتدر به نام ” دولت پارس “ برای کرزوس ، پادشاه لیدی - همسایه ی باختری ایران ، سخت نگران کننده و باورنکردنی بود. گذشته از آنکه امپراتور خودکامه ی ماد ، برادر زن کرزوس بود و دو پادشاه روابط خویشاوندی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند ، نگرانی کرزوس از آن جهت بود که مبادا پارسیان تازه به قدرت رسیده ، مطامعی خارج از مرزهای امپراتوری ماد داشته باشند و با تکیه بر حس ملی گرایی منحصر بفرد سربازان خود ، تهدیدی متوجه حکومت لیدی کنند. کرزوس خیلی زود برای دفع چنین تهدیدی وارد عمل گردید و دست به کار تشکیل ائتلاف مهیبی از بزرگترین ارتشهای جهان آن زمان شد ؛ ائتلافی که اگر به موقع شکل می گرفت بدون شک ادامه ی حیات دولت نوپای پارس را مشکل می ساخت.

فرستادگانی از جانب دولت لیدی به همراه انبوهی از هدایا و پیشکش های شاهانه به لاسدمون ( لاکدومنیا ، پایتخت اسپارت ) اعزام شدند تا از آن کشور بخواهند برای کمک به جنگ با امپراتوری جدید،سربازان و تجهیزات نظامی خود را در اختیار لیدی قرار دهد. از نبونید ( پادشاه بابل ) و آمیسیس ( فرعون مصر ) نیز درخواست های مشابهی به عمل آمد. واحدهایی از ارتش لیدی نیز ماموریت یافتند تا با گشت زنی در سرزمین تراکیه ، به استخدام نیروهای جنگی مزدور برای نبرد با پارسیان بپردازند. ناگفته پیداست که چنین ارتش متحدی تا چه اندازه می توانست قدرتمند و مرگبار باشد. در عین حال ، کرزوس برای محکم کاری کسانی را نیز به معابد شهرهای مختلف - از جمله معابد دلف ، فوسید و دودون - فرستاد تا از هاتفان غیبی معابد ، نظر خدایان را نیز در مورد این جنگ جویا شود. از آنچه در سایر معابد گذشت بی اطلاعیم ولی پاسخی که هاتف غیبی معبد دلف به سفیران کرزوس داد اینچنین بود :

« خدایان ، پیش پیش به کرزوس اعلام می کنند که در جنگ با پارسیان امپراتوری بزرگی را نابود خواهد کرد. خدایان به او توصیه می کنند که از نیرومندترین یونانیان کسانی را به عنوان متحد با خود همراه سازد. به او می گویند که وقتی قاطری پادشاه می شود کافی است که او کناره های شنزار رود هرمس را در پیش گیرد و بگریزد و از اینکه او را ترسو و بی غیرت بنامند خجالت نکشد.»

این پیشگویی کرزوس را در حیرت فرو برد. او به این نکته اندیشید که اصلاَ با عقل جور در نمی آید که قاطری پادشاه شود. بنابرین قسمت اول آن پیشگویی را - که می گفت کرزوس نابود کننده ی یک امپراتوری بزرگ خواهد بود - به فال نیک گرفت و آماده ی نبرد شد. ولی همه چیز بدانسان که کرزوس در نظر داشت پیش نمیرفت. اسپارتیها اگر چه سفیر کرزوس را به نیکی پذیرا شدند و از هدایای او به بهترین شکل تقدیر کردند ولی در مورد کمک نظامی در جنگ پاسخ روشنی ندادند. حاکمان بابل و مصر نیز وعده دادند که در سال آینده نیروهایشان را راهی جنگ خواهند کرد.

با این همه کرزوس تصمیم خود را گرفته بود و در سال ٥٤٦ پیش از میلاد ، با تمام نیروهایی که توانسته بود گرد آورد – از جمله سواره نظام معروف خود که در جهان آن زمان به عنوان بی باک ترین و کارآزموده ترین سواره نظام در تمام ارتش ها شهره بودند - از سارد خارج شد. سپاه لیدی از رود هالیس ( که مرز شناخته شده ی دولتین لیدی و ماد بود ) گذشت و وارد کاپادوکیه در خاک ایران گردید.

پس از آن نیز غارت کنان در خاک ایران پیش رفت و شهر پتریا را نیز متصرف شد. سپاهیان لیدیایی ، در حال پیشروی در خاک ایران دارایی های تمامی مناطقی را که اشغال می شد چپاول می نمودند و مردم آن مناطق را نیز به بردگی می گرفتند. ولیکن ناگهان سربازان لیدیایی با چیز غیر منتظره ای روبرو شدند ؛ ارتش ایران به فرماندهی کوروش کبیر به سوی آنها می آمد! ظاهراَ یک لیدیایی خائن که از جانب کرزوس مامور بود تا از سرزمین های تراکیه برای او سرباز اجیر کند ، به ایران آمده بود و کوروش را در جریان توطئه ی کرزوس قرار داده بود. نخستین بار ، سپاهیان ایرانی و لیدیایی در دشت پتریا درگیر شدند.

به گفته ی هرودوت هر دو لشکر تلفات سنگینی را متحمل شدند و شب هنگام در حالی که هیچ یک نتوانسته بودند به پیروزی برسند ، از یکدیگر جدا شدند. کرزوس که به سختی از سرعت عمل نیروهای پارسی جا خورده بود ، تصمیم گرفت شب هنگام میدان را خالی کند و به سمت سارد عقب نشید. به این امید که از یک سو پارسیان نخواهند توانست از کوههای پر برف و راههای صعب العبور لیدی بگذرند و به ناچار زمستان را در همان محل اردو خواهند زد و از سوی دیگر تا پایان فصل سرما ، نیروهای متحدین نیز در سارد به او خواهند پیوست و با تکیه بر قدرت آنان خواهد توانست کوروش را غافلگیر نموده ، از هر طرف به ایران حمله ور شود. پس از رسیدن به سارد ، کرزوس مجدداَ سفیرانی به اسپارت ، بابل و مصر فرستاد و به تاکید از آنان خواست حداکثر تا پنج ماه دیگر نیروهای کمکی خود را ارسال دارند.

صبح روز بعد ، چون کوروش از خواب برخواست و میدان نبرد را خالی دید ، بر خلاف پیش بینی های کرزوس ، تصمیمی گرفت که تمام نقشه های او را نقش برآب کرد. سربازان ایرانی نه تنها در اردوگاه خود متوقف نشدند ، بلکه با جسارت تمام راه سارد را در پیش گرفتند و با گذشتن از استپهای ناشناخته و کوهستان های صعب العبور کشور لیدی ، از دشت سارد سر درآوردند و در مقابل پایتخت اردو زدند. وقتی که کرزوس خبردار شد که سپاهیان کوروش بر سختی زمستان فائق آمده اند و بی هیچ مشکلی تا قلب مملکتش پیش روی کرده اند غرق در حیرت گردید. از یک طرف هیچ امیدی به رسیدن نیروهای کمکی از اسپارت ، بابل و مصر نمانده بود و از طرف دیگر کرزوس پس از رسیدن به سارد ، سربازان مزدوری را که به خدمت گرفته بود نیز مرخص کرده بود چون هرگز گمان نمی کرد که پارسی ها به این سرعت تعقیبش کنند و جنگ را به دروازه های سارد بکشانند. بنابرین تنها راه چاره ، سامان دادن به همان نیروهای باقی مانده در شهر و فرستادن آنان به نبرد پارسیان بود.

کوروش می دانست که جنگیدن در سرزمین بیگانه ، برای سربازان پارسی بسیار سخت تر از دفاع در داخل مرزهای کشور خواهد بود و از سوی دیگر فزونی نیروهای دشمن و توانایی مثال زدنی سواره نظام لیدی ، نگرانش می کرد. لذا به توصیه دوست مادی خود ، هارپاگ ( همان کسی که یکبار جانش را نجات داده بود ) تصمیم گرفت تا خط مقدم لشکرش را با صفی از سپاهیان شتر سوار بپوشاند. اسب ها از هیچ چیز به اندازه ی بوی شتر وحشت نمی کنند و به محض نزدیک شدن به شتران ، عنان اسب از اختیار صاحبش خارج می شود.

بنابرین سواره نظام لیدی ، هرچقدر هم که قدرتمند باشد ، به محض رسیدن به اولین گروه از سپاهیان پارس عملاَ از کار خواهد افتاد. پیاده نظام کوروش نیز دستور یافت تا پشت سر شتران حرکت کند و پس از آنان نیز سواره نظام اسب سوار قرار گرفتند. آنگاه با این فریاد کوروش که « خدا ما را به سوی پیروزی راهنمایی می کند » سپاهیان ایران و لیدی رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. جنگ بسیار خونین بود ولی در نهایت آنانکه به پیروزی رسیدند لشکریان پارس بودند. از میان لیدیایی ها ، آنان که زنده مانده بودند - به جز معدودی که دوباره برای گرفتن کمک به کشورهای دیگر رفتند - به درون شهر عقب نشستند و دروازه های شهر را مسدود کردند. به این امید که بالاخره متحدین اسپارتی ، بابلی و مصری از راه می رسند و کار ایرانی ها را یکسره می کنند. پس از شکست و عقب نشینی لیدیایی ها ، پارسیان شهر سارد را به محاصره درآوردند.

شهر سارد از هر طرف دیوار داشت بجز ناحیه ای که به کوه بلندی بر می خورد و به خاطر ارتفاع زیاد و شیب بسیار تند آن لازم ندیده بودند که در آن محل استحکاماتی بنا کنند. پس از چهارده روز محاصره ی نافرجام کوروش اعلام کرد به هر کس که بتوانند راه نفوذی به درون شهر بیابد پاداش بسیار بزرگی خواهد داد. بر اثر این وعده بسیاری از سپاهیان در صدد یافتن رخنه ای در استحکامات شهر برآمدند تا آنکه روزی یک نفر پارسی به نام ” هی رویاس “ دید که کلاه خود یک سرباز لیدیایی از بالای دیوار به پایین افتاد. او چست و چالاک پایین آمد ، کلاهش را برداشت و از همان راهی که آمده بود بازگشت. ” هی رویاس “ دیگران را در جریان این اکتشاف قرار داد و پس از بررسی محل ، گروه کوچکی از سپاهیان کوروش به همراه وی از آن مسیر بالا رفته و داخل شهر شدند و پس از مدتی دروازه های شهر را بروی همرزمان خود گشودند.

در مورد آنچه پس از ورود پارسیان به داخل شهر سارد روی داد نمی توانیم به درستی و با اطمینان سخن بگوییم ؛ اگر چه در این مورد نیز هر یک از مورخان ، روایتی نقل کرده اند ولی متاسفانه هیچ کدام از این روایات قابل اعتماد نیستند. حتی هرودوت که نوشته های او معمولاَ بیش از سایرین به واقعیت نزدیک است ، آنچه در این مورد خاص می گوید ، حقیقی به نظر نمی رسد. ابتدا روایت گزنفون را می آوریم و سپس به سراغ هرودوت خواهیم رفت :

« وقتی کرزوس را به حضور فاتح آوردند سر به تعظیم فرود آورد و به او گفت : من ، ای ارباب ، به تو سلام می کنم ، زیرا بخت و اقبال از این پس عنوان اربابی را به تو بخشیده است و مرا مجبور ساخته است که آنرا به تو واگذارم. کوروش گفت : من هم به تو سلام می کنم ، چون تو مردی هستی به خوبی خودم و سپس به گفته افزود : آیا حاضری به من توصیه ای بکنی ؟ من می دانم که سربازانم خستگیها و خطرهای بیشماری را متحمل شده و در این فکرند که عنی ترین شهر آسیا پس از بابل یعنی سارد را به تصرف خود درآورند.

بدین جهت من درست و عادلانه می دانم که ایشان اجر زحمات خود را بگیرند چون می دانم که اگر ثمره ای از آن همه رنج و زحمت خود نبرند من مدت زیادی نخواهم توانست ایشان را به زیر فرمان خود داشته باشم. در عین حال ، این کار را هم نمی توانم بکنم که به ایشان اجازه دهم شهر را غارت کنند. کرزوس پاسخ داد : بسیار خوب ،‌ پس بگذار بگویم اکنون که از تو قول گرفتم که نخواهی گذاشت سربازانت شهر را غارت کنند و زنان و کودکان ما را نخواهی ربود ، من هم در عوض به تو قول می دهم که لیدیایی ها هر چیز خوب و گرانبها و زیبایی در شهر سارد باشد بیاورند و به طیب خاطر به تو تقدیم کنند.

تو اگر شهر سارد را دست نخورده و سالم باقی بگذاری سال دیگر دوباره شهر را مملو از چیزهای خوب و گرانبها خواهی یافت. برعکس ، اگر شهر را به باد نهب و غارت بگیری همه چیز حتی صنایعی را که می گویند منبع نعمت و رفاه مردم است از بین خواهی برد. گنجهای مرا بگیر ولی بگذار که نگهبانانت آن را از دست عاملان من بگیرند. من بیش از حد از خدایان سلب اعتماد کرده ام . البته نمی خواهم بگویم که ایشان مرا فریب داده اند ولی هیچ بهره ای از قول ایشان نبرده ام. بر سردر معبد دلف نوشته شده است:

« تو خودت خودت را بشناس!» باری ، من پیش از خودم همواره تصور می کردم که خدایان همیشه باید نسبت به من نر مساعد داشته باشند. ادم ممکن است که دیگران برا بشناسد و هم نشناسد ، و لیکن کسی نیست که خودش را نشناسد. من به سبب ثروتهای سرشاری که داشتم و به پیروی از حرفهای کسانی که از من می خواستند در رأس ایشان قرار بگیرم و نیز تحت تاثیر چاپلوسیهای کسانی که به من می گفتند اگر دلم را راضی کنم و فرماندهی بر ایشان را بپذیرم همه از من اطاعت خواهند کرد و من بزرگترین موجود بشری خواهم بود ضایع شدم و از این حرفها باد کردم و به تصور اینکه شایستگی آن را دارم که بالاتر از همه باشم ، فرماندهی و پیشوایی جنگ را پذیرفتم ولیکن اکنون معلوم می شود که من خودم را نمی شناختم و بیخود به خود می بالیدم که می توانم فاتحانه جنگ با تو را رهبری کنم ، تویی که محبوب خدایانی و به خط مستقیم نسب به پادشاهان می رسانی. امروز حیات من و سرنوشت من تنها به تو بستگی دارد. کوروش گفت :

من وقتی به خوشبختی گذشته ی تو می اندیشم نسبت به تو احساس ترحم در خود می کنم و دلم به حالت می سوزد. بنابرین من از هم اکنون زنت و دخترانت را که می گویند داری و دوستان و خدمتکاران و سفره گسترده همچون گذشته ات را به تو پس می دهم. فقط قدغن می کنم که دیگر نباید بجنگی. »

و اما اینک به نقل گفته ی هرودوت می پردازیم و پس از آن خواهیم گفت که چرا این روایت نمی تواند با حقیقت منطبق باشد ؛ « کرزوس به خاطرغم و اندوه زیاد در جایی ایستاده بود و حرکت نمی کرد و خود را نمی شناساند. در این حال یکی از سپاهیان پارسی به قصد کشتن او به وی نزدیک گردید که ناگهان پسر کر و لال کرزوس زبان باز کرد و فریاد زد:

” ای مرد ! کرزوس را نکش “ بدینگونه سرباز پارسی از کشتن کرزوس منصرف شد و او را دستگیر کرد. به فرمان کوروش ، کرزوس را به همراه ١٤ تن دیگر از نجبای لیدی ، به روی توده ای از هیزم قرار دادند تا در آتش بسوزانند. چون آتش را روشن کردند کرزوس فریاد زد ” آه ! سولون ، سولون “ . کوروش توسط مترجم خود ، معنی این کلمات را پرسید. کرزوس پس از مدتی سکوت گفت: « ای کاش شخصی که اسمش را بردم با تمام پادشاهان صحبت می کرد » کوروش باز هم متوجه منظور کرزوس نشد و دوباره توضیح خواست. سپس کرزوس گفت :

« زمانیکه سولون در پایتخت من بود ، خزانه و تجملات و اشیاء قیمتی خود را به او نشان دادم و پرسیدم چه کسی را از همه سعاتمندتر می داند ، در حالی که یقین داشتم که اسم مرا خواهد برد. ولی او گفت تا کسی نمرده نمی توان گفت که سعادتمند بوده یا نه ! » کوروش از شنیدن این سخن متاثر شد و بی درنگ حکم کرد که آتش را خاموش کنند ولی آتش از هر طرف زبانه می کشید و موقع خاموش کردن آن گذشته بود. آنگاه کرزوس گریست و ندا داد « ای آپلن! تو را به بزرگواری خودت سوگند می دهم که اگر هدایای من را پسندیده ای بیا و مرا نجات بده » پس از دعای کرزوس به درگاه آپلن ، باران شدیدی باریدن گرفت و آتش را خاموش کرد. پارسیان که سخت وحشت زده بودند ، در حالی که زرتشت را به یاری می طلبیدند از آنجا گریختند. »

این بود روایت هرودوت از آنچه بر پادشاه سارد گذشت. ولی ما دلایلی داریم که باور کردن این روایت را برایمان مشکل می سازند. نخستین دلیل بر نادرست بودن این روایت ، مقدس بودن آتش نزد ایرانیان است که به آنها اجازه نمی داد با سوزاندن پادشاه دشمن ، به آتش – یعنی مقدس ترین چیزی که در تمام عالم وجود دارد - بی حرمتی کرده ، آن را آلوده سازند. دلیل دوم آنست که در سایر مواردی که کوروش بر کشوری فائق آمده ، هرگز چنین رفتاری سراغ نداریم و هرودوت نیز خود اذعان می کند به این که رفتار کوروش با ملل مغلوب و بویژه با پادشاهان آنان بسیار جوانمردانه و مهربانانه بوده است. و بالاخره سومین و مهمترین دلیل آنکه امروز مشخص شده است که اصولاَ در زمان سلطنت کرزوس ، سولون هرگز به سارد سفر نکرده بود بنابرین داستانی که هرودوت نقل می کند به هیچ عنوان رنگی از واقعیت ندارد. چهارمین نکته ی شک برانگیزی که در این روایت وجود دارد آن است که آپولن ، خدای یونانیان بوده و این مسأله یک احتمال قوی پیش می آورد که هرودوت – به عنوان یک یونانی - کوشیده است باورهای مذهبی خود را در این مسأله دخالت دهد.

در مورد آنچه در شهر سارد رخ داد نیز روایت های مشابهی نقل شده است که اگر چه در پایان به این نکته می رسند که سربازان پارسی ، شهر را غارت نکرده و با مردم سارد به عطوفت رفتار کرده اند ولی می کوشند به نوعی این رفتار سپاهیان پارس را به عملکرد کرزوس و تاثیر سخنان وی در پادشاه جوان هخامنشی مربوط کنند تا آنکه مستقیماَ دستور کوروش را عامل رفتار جوانمردانه ی سپاهیان ایران بدانند. پس از تسخیر سارد ، تمام کشور لیدیه به همراه سرزمینهایی که پادشاهان آن سابقاَ فتح کرده بودند ، به کشور ایران الحاق شد و بدین ترتیب مرز ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید.

پس از بدست آوردن سارد ، تمام لیدیه با شهرهای وابسته اش ، به دست کوروش افتاد و حدود ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید. این مستعمرات را چنانکه در جای خود خواهد آمد اقوام یونانی بر اثر فشاری که مردم دریایی به اهالی یونان وارد آوردند ، بنا کرده بودند. کوچ کنندگان از سه قوم بودند : ینانها ، الیانها و دریانها. نام یونان به زبان پارسی از نام قوم یکمی آمده است زیرا اهمیت آنها در این دست آورده ها (مستعمرات) بیشتر بود.

هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی که شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا کرده اند که از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری کنند و نه شهرهای پایین ، نه کرانه های خاوری و نه کرانه های باختری .

ینانها به چهار لهجه سخن می گویند شهر ینانی ملیطه که در باختر واقع است پس از ان می نویت و پری ین است . این شهرها در کاریه قرار دارند و اهالی آنها به یک زبان سخن می گویند. شهرهای ینانی واقع در لیدیه اینهاست : افس ، کل فن ، لیدوس ، تئوس ، کلازمن ، فوسه. اینها به یک زبان سخن می گویند ولی زبان آنها همانند زبان شهرهای یاد شده در بالا نیست. از سه شهر دیگر ینانی دو شهر در جزیده سامس و خیوس واقع است و سومی ارتیر است که که در خشکی بنا شده است. اهالی خیوس و ارتیر به یک زبان سخن می وین دو اهالی سامس به زبانی دیگر. این است چهار لهجه ینانی .

پس از آن هرودوت می گوید : ینانهای هم پیمان زمانی از دیگر ینانها جدا شده بودند و جدایی آها از اینجا بود که در آن زمان ملت یونانی به تمامی ناتوان به دید می آمد و ینانها در میان اقوام یونانی از همه ناتوانتر بودند و به جز شهر آتن شهر مهمی نداشتند. بنابرین چه آتنیها و چه دیگر ینانیها پرهیز داشتند از اینکه خود را ینانی بنامند و گمان می رود که اکنون هم بیشتر ینانها این نام را شرم آور می دانند.

دوازده شهر همی پیمان ینانی برعکس به نام خود سربلند بودند. آنها معبدی برای خود ساختند که آن را پانیونیوم نامیدند از ینانهای دیگر کسی را به آنجا راه نمی دادند و کسی هم جز اهالی ازمیر خواهند آن نبود که در پیمان آنها وارد شود. پانیوم در دماغه ی میکال قرار دارد این معبد برای خدای دریاها ، پوسیدون هلی *** ، ساخته شده است. در نوروزها ینانها ی شهرهای هم پیمان در اینجا گرد می آیند و این جشن را جشن پانیونیوم می نامند.

 

 

زندگینامه کوروش کبیر

 

 

از گفته های هرودت روشن می شود که دریانها هم همبستگی با شش شهر دریانی داشتند ولی بعدها هالی کارناس را باری اینکه یک ی از اهالی آن بر خلاف عادت قدیم رفتار کرد ، از پیمان بیرون کردند. الیانها همبستگی از دوازده شهر داشتند ولی ازمیر را ینانها از آنها جدا کردند و یازده شهر دیگر در همبستگی الیانی بازماند. زمینها الیانی پربارتر از زمینهای ینانی بود ولی از حیث خوبی آب و هوا با شهرهای ینانی برابری نمی کرد.

 

از گفته های هرودوت چنین برمی آید که این مستعمرات را سه قوم یونانی بنا کدره بودند و بین تمام آنها همراهی و هم پیمانی نبود. زیرا هر یک از همبسته های کوچک برپا کرده با هم هم چشمی و کشمکش داشتند.

پس از آن تاریخ نگار نامبرده می گوید : ینانها و الیانها نماینده ای نزد کوروش فرستاده و درخاست کردند که کوروش با آنها مانند پادشاه لید ی رفتار کند یعنی به کارهای درونی آنها دخالت نکند وهمان امتیازات را بشناسد. کوروش پاسخی یکراست به آنها نداده و این مثل را آورد : « زنی به دریا نزدیک شده و دید که ماهیهای قشنگی در آب شنا می کنند. پیش خود گفت : اگر من نی بزنم آشکارا این ماهیها به خشکی درآیند . بعد نشست و هر چند که نی زد چشمداشت او برآورده نشد. پس توری برداشت و به دریا افکند و شمار زیادی از ماهیان به دام افتادند. وقتی که ماهی ها در تور به بالا و پایین می جستند ، نی زن حال آنها را دید و گفت : حالا دیگر بیهوده می رقصید! می بایست وقتی برایتان نی میزدم می رقصیدید. »

هرودوت این گفته را چنین تعبیر می کند : کوروش خواست با این مثل آنها بدانند که موقع را از دست داده اند، چه وقتی که پیش از به دست آوردن سارد به آنها پیشنهاد همبستگی شده بود و آنها رد کرده بودند. از میان مستعمرات یونانی ، کوروش فقط با اهالی ملیطه قرارداد کرزوس را تازه کرد و و نمایندگان دیگر شهرها را نپذیرفت. نمایندگان به شهرهای خود بازگشتند و پاسخ کوروش را رسانیدند . سپس از تمام شهرهای یونانی آسیای کوچک نمایندگانی برگزیده شدند که در پانیونیوم گرد آمده و در برابر کوروش همبسته شوند.

نمایندگان شهرهایی چون کل فن ، افس ، فوسه ، پری ین ، لبدس ، تئوس ، اریتر و دیگران در اینجا گرد آمده بودند . شهر ملیطه چون به مقصود خویش رسیده بود در این گروه شرکت نکرد. جزیره ی سامس و خیوس هم شرکت نکردند به این امید که کوروش چون نیروی دریایی نیرومندی ندارد کاری با آنها نخواهد داشت. ولی دیگر شهرها با وجود اختلافاتی که با یکدیگر داشتند ، از جهت خطر مشترکی که احساس می کردند در این گردهمآیی حضور یافتند.

الیانها گفتند هر چه ینانها بکنند ما هم خواهیم کرد. دریانها از جهت آنکه از شهرهای کارناس که دریانی بود نماینده ای پذیرفته نشده بود ، از شرکت در عملیات خودداری کردند. چون جزایر یونانی هم حاضر نشدند در این گردهمآیی شرکت کنند ، ینانها و االیانها قرار گذاتند نماینده ای به اسپارت گسیل کنند و از آن دولت یاری جویند.

با این هدف پی تر موس نامی از اهای فوسه که سخنران و سخندان بود با انبوهی از هدایا به نزد اولیای دولت اسپارت فرستاده شد. ولی اسپارتی ها جواب درستی به وی ندادند و تنها وعده کردند که گروهی را خواهند فرستاد تا اوضاع منطقه را بازبینی کنند. بدین منظور یک کشتس اسپارتی پنجاه پارویی رهسپار فوسیه شد و در آنجا نمایندگان اسپارت ، فردی به نام لاکریناس را برگزیدند و برای مذاکره با کوروش روانه ی سارد کردند. او به شاه گفت : بر حذر باشید از اینکه مستعمرات یونانی را آزار کنید ، زیرا اسپارت چنین رفتاری را نخواهد پذیرفت.

کوروش از یونانیهایی که در رکاب وی بودند پرسید : مگر این لاسدمونیها کیستند و عده شان چقدر است که اینگونه سخن می گویند؟ پس از آنکه یونانیها این مردم به کوروش شناساندند ، کوروش رو به نماینده کرد و گفت : من از مردمی که در شهرهایشان جای ویژه ای دارند که در آنجا گرد هم می آیند و با سوگند دروغ و نیرنگ یکدیگر را فریب می دهند هراسی ندارم. اگر زنده ماندم چنان کنم که این مردم به جای دخالت در کار ینانیها از کارهای خودشان سخن بگویند.

نماینده ی اسپارت پس از شنیدن پاسخ کوروش به کشور خویش بازگشته به پادشاه اسپارت ( آناک ساندریس ، آریستون ) پاسخ کوروش را رسانید. انها هم پاسخ را به مردم رسانیدند و مسئله ی کمک گرفتن یونانیهای آسیای صغیر از اسپارتیها به همین جا ختم شد.

هرودوت می گوید بیم دادن کوروش به همه ی یونانیها بود ، چه هر شهر یونانی میدانی دارد و مردم برای داد و ستد در آنجا گرد می آیند ولی در پارس چنین میدانهایی وجود ندارد. نتیجه ای که تاریخنگار یاد شده می گیرد درست نیست زیرا مقصود کوروش روش حکومت آنها بوده است . یونانیهایی که از ملتزمین کوروش بودند او را از روش حکومت اسپارت آگاه کرده و گفتند مردم در جایی میدان مانند گرد آمده و در کارها سخن می گویند و هر یک از سخنوران می خواهند باور خود را به مردم بپذیرانند.

آشکار است که ککوروش از روش چنین حکومتی خوشش نیامده و آن پاسخ را داده است . خلاف این فرض طبیعی نیست. زیرا وقتی که می خواهند مردمی را بشناسانند روش حکومت آن را کنار نمی گذارند تا از میدان داد و ستد سخن بگویند. بنابرین از این پاسخ نمی توان داوری کرد که میدان خرید و فروش در پارس پیدایی نداشته است به عکس چون داد و ستد در آن زمان بیشتر با تبدیل جنس به جنس می شد و مغازه یا حجره برای اینگونه داد وستد تنگ بود ، پس این میدانها بوده است. به هر حال اگر هم نبوده مقصود کوروش روش حکومت اسپارتیها بود نه میدان داد و ستد آنها.

کوروش در این هنگام به کارهایی که در خاور داشت بیش از کارهای باختر اهمیت داد. یک تن از اهالی لیدیه به نام پاکتیاس را برگزید و به حکومت این کشور گماشت . ترتیبات آن را با حوالی که در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از آن با کرزوس راهی ایران شد.

هرودوت می گوید دلیل برگزیدن یک تن لیدیایی به فرمانروایی این کشور این بود که کوروش ترتیب ایران را در دید آورد ، چون در ایران رسم بر این بود که وقتی کشوری را می گرفتند از خانواده فرمانروایان یا نجبای آن کشور کسی را به فرمانروایی آن بر می گزیدند. ولی دیری نپایید که کورش دانست که این ترتیب سازگار اوضاع آسیای پایینی نیست.

توضیح آنکه پاکتیاس همین که کورش را دور دید وعوی آزاد شدن لیدیه کرد و چون کورش گنجینه را به او سپرده بود با آن پول مردم کناره را با خود همراه کرد و سپاهی ترتیب داد بعد به سارد شتافته و فرمانروای ایرانی را در ارگ پیرامون گرفت. این خبر در راه به کورش رسید و او چنانکه هرودت می گوید از کرزوس پرید سرانجام این کار چیست ؟ چنیین به نظر می آید که مردم لیدی هم برای خودشان و هم برای من دردسر درست می کنند. آیا بهتر نیست که لیدیها را برده کنم ؟ کرزوس در پاسخ گفت خشمگین نشو ، لیدها نه از بابت گذشته گناهی دارند و نه از جهت حا ل . گذشته ها به گردن من بود و حال گناه از پاکتیاس است که باید تنبیه شود.

از گناه لیدیها بگذر و برای اینکه بعدها شورش نکنند نماینده ای به سارد فرست و فرمان بده که لیدیها اسلحه برندارند ، در زیر ردا قبایی بپوشند و کفشاهی بلند به پا کنند و کودکان خویش را به نواختن آلات موسیقی و بازرگانی وادارند. به زودی خواهی دید که مردان لیدی زنانی خواهند بود و اندیشه تو از شورش آنها راحت خواهد شد. والبته کورش هرگز به این توصیه های رهبری که برای زن کردن مردان کشورش نقشه می کشید اهمیت نداد. مازارس سردار ایرانی برای سرکوب شورش پاکتیاس به سارد فرستاده شد.

با ورود مازارس به شهر سارد ، پاکتیاس شهر را رها ک

رايانه چيکاپ

[ دو شنبه 12 / 12 / 1391برچسب:کوروش کبیر , زندگی نامه کوروش کبیر,

] [ 11 AM ] [ roudijani ]

[ ]

مجموعه باستانی هخامنشی تخت جمشید

 

  مجموعه باستانی هخامنشی تخت جمشید (تخت جمشيد، پرسپولیس، پرسه پولیس، پارسه)  

مجموعه باستانی هخامنشی تخت جمشید (تخت جمشيد، پرسپولیس، پرسه پولیس، پارسه)

سر تخت جمشید جای تو باد
                                             سریر سران خاک پای تو باد (نظامی)


تخت جمشید (Ttakht -e- Jamshid) نام محلی پایتخت داریوش بزرگ است؛ که از لحاظ وسعت، عظمت و شکوه، مهمترین مجموعه باستانی هخامنشی در ایران است. این مجموعه بی نظیر در دامنه کوه رحمت (کوه مهر)، در مقابل جلگه مرودشت و 55 کیلومتری شمال شرقی شیراز قرار دارد. یونانیان و به تبع آنها اروپائیان، گاهی آنرا "پرسه پلیس"، "پرسَپُلیس" (با کسر "پ" اول، فتح "سین" اول و ضم "پ" دوم) یا "پرسپولیس" (persepolis) می خوانند؛ اما نام تاریخی آن که در کتیبه های کاخ ها ثبت شده پارسَه (parsa) به معنای شهر مردمان پارسی است.


مسیر منتهی به تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
مسیر منتهی به تخت جمشید


آثار تاریخی به جای مانده در آن، از باشكوه ترین مجموعه های تاریخ ایران و جهان است. این بنا در زمان داریوش اول از پادشاهان هخامنشی در سال 518 قبل از میلاد به قصد ایجاد پایتختی آئینی در جلگه مرودشت، بر دامنه كوه مقدس رحمت (كوه مهر) بنیان نهاده شد و ساخت آن جمعا حدود120 سال به طول انجامید.


نمایی از تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
نمایی از تخت جمشید


مجموعه تخت جمشید به وسعتی حدود 135000 متر مربع و تماما از سنگ ساخته شده است. در میان سنگها از هیچ گونه ملاتی استفاده نشده اما در بعضی نقاط، سنگها را با بست های آهنی به نام دم چلچله ای به هم اتصال داده اند و از چفت هایی سربی استفاده کرده اند.


پله های وروردی به تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
پله های وروردی به تخت جمشید


مجموعه تخت جمشید شامل هفت كاخ (تالار)، نقوش برجسته، پلكانها،‌ ستونها، ‌و دو آرامگاه سنگی است. جمعا بیش از سه هزار نقش برجسته در ساختمان ها و مقبره های تخت جمشید وجود دارد كه به طرز خارق العاده ای هماهنگ می باشند.


تصویری حیرت انگیز از تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
تصویری حیرت انگیز از تخت جمشید


در قسمت بالای تخت جمشید، در دامنه كوه رحمت؛ دو آرامگاه وجود دارد كه آرامگاه اردشیر دوم و اردشیر سوم می باشد. تخت جمشید حدود دویست سال محل سكونت شاهان هخامنشی بوده تا اینکه در 330 پ.م. اسكندر مقدونی (که ایرانیان او را گجسته، بنفرین، پلید و دیو خو نامیده اند) آنرا سوزاند. تاریخ نگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی می دانند، عده ای دلیلش را جلب خوشنودی و ارضای بوالهوسی های "طائیس" روسپی مشهور آتنی توسط اسکندر دیو خو؛ و برخی این اقدام اسکندر را تلافی ویرانی شهر آتن (و معبد آرتیمیس در آن) بدست خشایارشا می دانند. البته آنوبانینی نظرات دیگری در این باره شنیده است؛ به طور مثال برخی بر این باورند که نابودی تخت جمشید به دست اسکندر مقدونی روی نداده و حتی بر این باورند که پای اسکندر مقدونی هیچگاه به این منطقه نرسیده است.


مقبره اردشیر دوم؛ تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
مقبره اردشیر دوم؛ تخت جمشید


مقبره اردشیر سوم؛ تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
مقبره اردشیر سوم؛ تخت جمشید


درون مقبره اردشیر دوم؛ تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
درون مقبره اردشیر دوم؛ تخت جمشید


از میان کاخ های تخت جمشید کاخ آپادانا از همه قدیمی تر و باشکوهتر بوده است. ساختن این کاخ به دستور داریوش (521-485 پ.م.) در حدود سال 515 پ.م. آغاز شده و سی سال به طول انجامیده است. این کاخ 3660 متر مربع مساحت دارد. تالار اصلی 36 ستونی (6*6) و در شرق و غرب و شمال دارای ایوانهای 12 ستونی (2*6) است؛ مهمترین نقوش تخت جمشید در پله های ایوان شرقی که گویا در ابتدا ورودی اصلی کاخ بوده حکاکی شده اند.  ارتفاع ستون های آپادانا تقریبا بیست متر و بسیار مستحکم بوده؛ به نحوی که تا زمان قاجار هنوز 13 ستون از ستونهایش بر افراشته باقی مانده بود.
کاخ دیگری که همزمان با آپادانا ساخته شده کاخ داریوش (تَچَر) است که به دلیل آنکه با سنگهای خاص بسیار صیقلی ساخته شده است معاصران آنرا تالار آیینه نامیده اند. این کاخ دارای 12 ستون (3*4) و ایوانی در جنوب با 8 ستون (2*4) است؛ و به عنوان سکونتگاه شاه مورد استفاده قرار میگرفته است.


بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید


کاخ مهم دیگر کاخ صد ستون است که ساختن آن توسط خشایار شاه (486-465 پ.م.) در حدود سال 470 پ.م. آغاز شده و بیست سال به طول انجامیده. این کاخ با 4700 متر مربع مساحت وسیعترین کاخ تخت جمشید است؛ که ایوانی 16 ستونی (2*8) درشمال دارد. ارتفاع ستونهای کاخ 14 متر بوده و ساخت آن در زمان اردشیر اول (465-424 پ.م.) پایان یافته است.
پلکان ورودی اصلی تخت جمشید که در شمال غربی واقع است، توسط خشایار شاه ساخته شده و جمعا 111 پله در هر سمت دارد. طول هر پله 6.90 متر، به عرض 38 سانتیمتر و ارتفاع هر پله 10 سانتیمتر است؛ که برای حرکت آسان و محترمانه افراد بسیار مناسب بوده است.


بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید


در بالای پلکان اصلی "دروازه ملل" قرار دارد که کتیبه ای به سه زبان پارسی باستان، عیلامی و بابلی (هر یک 20 سطر) در سر در آن نگاشته شده است که در آن خشایار شاه پس از ستایش اهورمزدا و معرفی خود آورده است: گوید، خشایار شا: این بارگاه همه ی ملل (دروازه ی ملل) را من به توفیق اهورمزدا ساختم...
کاخ خشایار شاه، کاخ مرکزی (تالار شورا) کاخ اندرونی و حرم سرا و کاخ خزانه از دیگر بناهای مهم تخت جمشید است.
پس از معرفی اجمالی بناهای تخت جمشید باید گفت هیچگاه هخامنشیان عادت باستانی كوچ كردن را فراموش نكردند و معمولا همه ی سال را در یك جا به سر نمی‌بردند، بلكه بر حسب اقتضای آب‌و‌هوا، هر فصلی را در یكی از پایتخت‌های خود سر می‌كردند. در فصل سرما، در بابل و شوش اقامت داشتند و در فصول گرم به همدان می‌رفتند كه هوای لطیف و خنك داشت. این شهرها پایتخت به معنی اداری، سیاسی و اقتصادی بودند. اما دو شهر دیگر هم بودند كه پایتخت آیینی هخامنشیان به شمار می‌رفتند. یكی پاسارگاد كه در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد و دیگری "پارسه" (تخت جمشید) كه برای پاره‌ای تشریفات از جمله برگزاری جشنها و به ویژه جشن نوروز و تبریک سال نو (توسط فرستادگان ملل مختلف امپراتوری ایران به پادشاه) به كار می‌آمد و به طور کلی مکانی مقدس  و خجسته شمرده میشد. این دو شهر "زادگاه" و "پرورشگاه" و به اصطلاح؛ "گهواره" پارسیان به شمار می‌رفت که گور بزرگان و نام‌آوران خود را در آنها قرار می دادند. البته از این دو؛ تخت جمشید یا همان پارسه بیش‌تر اهمیت داشته، به همین دلیل؛ اسكندر مقدونی آن را آتش زد تا گهواره و تكیه‌گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند كه دیگر دوره فرمانروایی ایرانیان و دوران شکست های پی درپی رومیها به سر آمده است.


بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
بخش باشکوهی از آثار به جای مانده در تخت جمشید


نام اصلی این شهر پارْسَهْ بوده كه از نام قوم پارسی آمده است. پارسه به همین صورت، در سنگ نوشته خشیارشاه بر درگاه "دروازه ملل" نوشته شده و در لوحه‌های عیلامی مكشوفه از خزانه و باروی تخت جمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر آگاهی کمی داشته‌اند، به دلیل این كه پایتخت اداری نبوده و در جریان‌های سیاسی، كه مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمی‌گرفته است. علاوه بر این؛ احتمال دارد كه به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبوده‌اند به این مكان‌ها رفت‌‌ و آمد كنند و همین عامل باعث گردیده در باب آن آگاهی‌های زیادی به دست نیاورند؛ آنچنانكه تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی كمتر می‌توانستند در باب امام‌زاده‌های ایرانی تحقیق كنند.


آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
آثار به جای مانده در تخت جمشید


نام مشهور تخت جمشید، یعنی پِرْسِهْ پُلیس (Perse Polis) ریشه غربی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْ‌پُلیس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپ‌ْتوُلیس Persep tolis لقبی است برای آتنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و "ویران‌كننده شهرها" معنی می دهد. این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم پ.م. در چكامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد "شهر پارسیان" به كار برده است (سوكنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست، به صورت ساده‌ ترش، یعنی پرسه پلیس، در كتب غربی رایج گشته و از آنجا به مردم امروزی رسیده است.  خود ایرانیان نام "پارسه" را چند قرن پس از برافتادنش فراموش كردند؛ چون كتیبه‌ها را دیگر نمی‌توانستند بخوانند. درکتیبه های دوره ساسانی آنرا "صدستون" ‌نامیده اند. البته مقصود از این نام، تنها كاخ صدستون نبوده، بلكه همه بناهای روی صفه را بدان اسم می‌شناخته‌اند. در دوره‌های بعد؛ در خاطره مردم فارس، "صدستون" به "چهل‌ستون" و "چهل‌منار" تبدیل شد؛ و حتی در یکی از اسناد قرن چهارم هزارستون نامیده شده است. اما مهمترین نامی که بعد از اسلام این اثر بدان نام باز شناخته میشده مسجد (مزگت) سلیمان بوده است.


آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
آثار به جای مانده در تخت جمشید


دست کم از اواخر قرن سوم تا اواسط قرن نهم "پارسه" را مسجدی می شناخته اند که توسط سلیمان پیامبر ساخته شده است. پیامبری که جنیان و دیوان را تحت تسلط داشته و احتمالا با کمک آنان ساخته شده است. و در بعضی اسناد سلیمان را با جمشید پادشاه اسطوره ای ایران یکی دانسته اند؛ و احتمالا این هم یکی از عواملی است که به تدریج نام این محل از مسجد سلیمان به تخت (قصر) جمشید تغییر پیدا کند.
پس از برافتادن هخامنشیان، خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت. خاطره‌‌ شان با یاد پادشاهان افسانه‌ای پیشدادی و نیمه تاریخی كیانی درهم آمیخت و بنای شكوهمند پارسه را كار جمشید دانستند و كم‌كم این نام افسانه‌ای را بر آن بنا نهادند. جمشید پادشاه اسطوره ای ایران است که در شاهنامه فردوسی، ساختن کاخهای باشکوه به او نسبت داده شده است.

سوی تخت جمشید بنهاد روی
                                                چو انگشتری کرد گیتی بر اوی (شاهنامه)

كارهای ساختمانی تخت جمشید به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 پ.م. آغاز شد. بخش بزرگی از یك دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی كه مورد نظرشان بود، تراشیدند و كوتاه و صاف كردند و گودی ها را با خاك و تخته‌سنگ‌های گران انباشتند. قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تخته‌سنگ‌های كثیرالاضلاع كوه پیكری كه بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آنكه این سنگ‌های بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌های دم چلچله‌ای آهنی به هم پیوستند و روی بست‌ها را با سرب پوشانیدند. این تخته سنگ‌ها یا از سنگ آهكی خاكستری رنگی است كه از كوه و تپه‌های اطراف صفه استخراج می‌شده و یا سنگ‌های آهكی سیاهی شبیه به مرمر است كه از كانهای مجدآباد در 40 كیلومتری غرب تخت‌جمشید می‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌های بی‌مصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است كه آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و در دامنه كوه‌ مهر به عمق 24 متر كندند.
پس از چند سال، صاف كردن صخره طبیعی و پر كردن گودی‌ها به پایان رسید و تخت هموار گشت. آنگاه شروع به برآوردن شالوده بناها كردند. در دامنه آن قسمت از كوه رحمت كه مشرف بر تخت است؛ آبراهه‌هایی كندند و سر این آبراهه‌ها را در یك خندق بزرگ و پهن، كه در پشت دیوار شرقی تخت كنده بودند، گذاشتند تا آب باران كوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب و شمال صفه راه یابد و وارد محوطه نشود. بدین گونه خطر ویرانی بناهای روی تخت‌، به دلیل سیلاب جاری از كوهستان از میان رفت. اما بعدها كه این خندق پر شد، آب باران قسمت اعظم برج و باروی شرقی را كند و به درون محوطه كاخ‌ها ریخت. در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان این خاك‌ها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند.


آبراهه های احداث شده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
آبراهه های احداث شده در تخت جمشید


چاه ایجاد شده برای ذخیره آب باران؛ عکس از آنوبانینی
چاه ایجاد شده برای ذخیره آب باران


در اواخر سال 1312 شمسی، بر اثر خاکبرداری در گوشه شمال غربی تخت جمشید، حدود چهل هزار لوحه گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد. بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود. پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد. از میان الواح بعضی به زبان پارسی باستان و خط عیلامی است.
با استفاده از کتیبه های باستانی کشف شده در تخت جمشید مشخص شد که چهار زبان مهم بابلی (اکدی)، عیلامی، پارسی باستان و آرامی تقریبا به طور همزمان، کمابیش، در آن دوره مورد استفاده قرار میگرفته که در بین آنها پارسی باستان با 36 نشانه برای واج ها و دو نشانه برای جداکردن واژه ها از یکدیگر (میخ کج و علامت >) آسانترین خط بود که مانند دیگر زبانهای مرسوم در آن زمان از چپ به راست نوشته میشد ولی تنها در استفاده از نماد میخی با آن زبانها شباهت داشت. از 36 نشانه پارسی باستان 3 نشانه برای مصوت ها ( a وi  و u) و بقیه برای نشان دادن یک هجا (یک صامت + یک مصوت) به کار میرفتند. در ضمن 8 نماد نیز در این زبان استفاده میشد که برای اورمزد (اهورامزدا) 3 نشانه، برای کشور (دهیو) 2 نشانه و برای خدا، شاه و میهن (بوم) هر کدام یک نشانه به کار رفته است.


آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
آثار به جای مانده در تخت جمشید


توضیح دیگر در مورد زبان کتیبه ها آنکه اکثر کتیبه ها روایت عیلامی نیز دارد اما یکی از کتیبه های تخت جمشید تنها به عیلامی نوشته شده و روایت پارسی باستان ندارد. خط میخی عیلامی که از پارسی باستان کهن تر است دارای 300 نشانه بوده و با هیچ کدام از زبان های هند و اروپایی و سامی شباهت ندارد. مشخص شده که حسابداران هخامنشی از آن برای نگاشتن استفاده می کرده اند. در مورد بابلی که گویا قدیمیترین و مشکلترین خطوط بوده نیز باید گفت که به زبان مادی بسیار نزدیک بوده و اکثر کتیبه ها روایت بابلی نیز دارند. ( حتی بعضی از پژوهشگران بزرگ با توجه به اینکه هنوز هیچ کتیبه ای که زبان و خط مادها را به درستی مشخص کند یافت نشده است این زبان را زبان مادی می دانند.)
زبان آرامی نیز که زبانی سامی است توسط دبیران کوروش کبیر مورد استفاده بوده و کتیبه ای در نقش رستم به این زبان یافت شده است.


آثار به جای مانده در تخت جمشید؛ عکس از آنوبانینی
آثار به جای مانده در تخت جمشید


با کشف الواح گلی تخت جمشید شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگاری گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت. زیرا این اسناد حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرها، اعم از عمله، بنا، نجار، سنگتراش، معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح، سند هزینه یک یا چند نفر است. کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند؛ از ملتهای مختلف، چون ایرانی، بابلی، مصری، یونانی، عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همه آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران به شمار می رفتند. گذشته از مردان، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند. مزدی که به کارگران می دادند غالبا جنسی بود نه نقدی، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام "شکــل" سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند. اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شد عبارت بود از: گندم و گوشت.
کتیبه های کشف شده در تخت جمشید؛ جدا از لوح ها گلی و سکه ها؛ در مجموع بیست و پنج عدد است که از آن میان 9 کتیبه از داریوش (521-485 پ.م.) ؛ 12 کتیبه از خشایارشاه(486-465 پ.م.) و دو کتیبه از اردشیر اول (465- 424 پ.م.)؛ یک کتیبه از اردشیر دوم (404-359 پ.م.) و یک کتیبه از اردشیر سوم (359-338 پ.م.) است.
از آنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده؛ تنها می توان تصویر مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره گیری از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد. نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که بخش هایی از این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در حدود 70 سال قبل کشف شد.

منابع:
anobanini
irib (dot) ir
wikipedia (dot) org
farsfair (dot) ir
persepolis (dot) ir
farsnegar (dot) ir
کارنامه اردشیر بابکان، بهرام فره وشی
شرح مصور تخت جمشید، شاپور شهبازی
زبان پهلوی، ژاله آموزگار و احمد تفضلی
ارتاویراف نامه، به کوشش دکتر رحیم عفیفی
تاریخ زبان فارسی، پرویز ناتل خانلری
کتیبه های ایران باستان، محمد تقی راشد محصل
داریوش بزرگ، رضا شعبانی
تخت جمشید، حسین سلطان زاده
تاریخ هرودوت، ترجمه وحید مازندرانی
ایران باستان، نادر میر سعیدی
تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون
مرات البلدان، اعتماد السلطنه
؟ ، حدود العالم
شاهنامه، فردوسی
دیوان اشعار، نظامی گنجوی

 

 

رايانه چيکاپ

[ دو شنبه 12 / 12 / 1391برچسب:تخت جمشید , پارسه , هخامنشی , شیراز,

] [ 11 AM ] [ roudijani ]

[ ]

شیراز در یک نگاه

 

به شیراز آی و فیض روح قدسی
                                                   بجوی از مردم صاحب کمالش (
حافظ)

شیراز مركز استان فارس، یکی از کلانشهرهای ایران و یکی از مهمترین شهرهای توریستی ایران است. ارتفاع این شهر از سطح دریا حدود 1500 متر بوده و در دامنه‌های رشته‌کوه های زاگرس قرار گفته است. فاصله شیراز تا تهران حدود 919 کیلومتر می باشد.
در افسانه ها آمده است كه
شیراز فرزند تهمورس (از پادشاهان سلسله پیشدادیان) شهر شیراز را تأسیس كرد و نام این شهر برآمده از نام اوست. به روایتی دیگر؛ نام این دیار "شهر راز" بوده كه به اختصار شیراز خوانده شده است. در حالی كه بر اساس تحقیقات "تدسكو" شیراز به معنای مركز انگور خوب است و بالاخره بنا به نوشته كتاب "صورالاقالیم"، از جهت وجود دام های بسیار در دشت شیراز، آنجا را "شیرساز" نامیده اند. علاوه بر این؛ در گذشته، شیراز را شیدراز به معنای شیب بلند می خوانده‌اند. چون سطح این جلگه دارای شیب زیاد و طولانی است. حتی هم اکنون به محل‌های پایین شیراز؛ شی بازار یا شیب بازار می‌گویند.
این شهر از لحاظ پتانسیل گردشگری و جذب توریست از مهمترین شهرهای کشور است و چه از لحاظ طبیعت گردی چه از لحاظ فرهنگی، آثار باستانی و اماکن زیارتی کم نظیر است.که از مهمترین آنها آنوبانینی میتواند موارد زیر را نام ببرد: باغ دلگشا،
باغ ارم، نارنجستان قوام، باغ عفیف آباد، باغ زیبای جهان نما، حافظیه، آرامگاه سعدی (سعدیه)، ارگ کریم خان، آستانه مبارکه حضرت شاهچراغ، دروازه قرآن، بازار وکیل، آرامگاه سیبویه، آستانه سید علاالدین حسین، حمام وکیل، آرامگاه خواجوی کرمانی، بقعهٔ هفت تنان، بقعهٔ چهل تنان، موزهٔ پارس، مسجد جامع عتیق، عمارت کلاه فرنگی و...
شیراز؛ این شهر باستانی، در طی گذشت ایام به القاب گوناگونی شهرت داشته که از آن جمله دارالملک، دارالعلم، ملک سلیمان را می توان نام برد. اما شاید مشهورترین و قدیمی ترین لقب شیراز همان ملک سلیمان است و بدین خاطر بر بسیاری از بناهای قدیمی شهر همچون عمارات باغ نظر، سردر بازار مشیر،
نارنجستان قوام و... تصویرهایی از حضرت سلیمان نقش شده است که معمولا وی را بر تختی نشسته و در وسط مجلس نشان می‌دهد. عده‌ای از وزرا و تعدادی از دیوها گوش به فرمان او در اطرفش ایستاده‌اند و تعدادی از حیوانات وحشی و اهلی نیز در بین گلها و درختان و بدور حضرت سلیمان ترسیم شده اند.


نقشه کامل شهر شیراز به همراه آثار باستانی و آدرس آنها

نقشه گردشگري و مناطق ديدني شهر شيراز
نقشه گردشگری و مناطق دیدنی
شیراز


شیراز، شهر حافظ و سعدی شهر گل و بلبل و مصداق و معرف یک شهر ایرانی است. فرهنگ و ادب ایران آنقدر با این شهر در پیوند است که واقعا نمی توان ایران و زبان فارسی را بدون شیراز و حافظ و سعدیش تصور کرد. لسان الغیب حافظ شیرازی که غزل عرفانی ایران را به اوج خود رسانید و آموزگار زبان فارسی: سعدی که به گفته همه بزرگان زبان فارسی مدیون آن استاد بلا منازع است هر یک به تنهایی برای افتخار کشوری کافی هستند؛ و در این خاک پاک خفته اند.

که نه بیرون ز پارس منزل نیست
                                           شام و روم است و بصره و بغداد
دست از دامـــنم نمـــــــی دارد
                                          خاک
شـــــیراز و آب رکـــــن آباد (سعدی)

علاوه بر
سعدی و حافظ و خواجو بسیاری از بزرگان تاریخ ایران از این خطه بر آمده اند و این شهر را به حق می توان پایتخت فرهنگ و زبان پارسی نامید.

خوشا تفرج
شیراز، خاصه در نوروز
                                              که برکند، دل مرد مسافر از وطنش (
سعدی)

منابع:
anobanini
shirazcity (dot) org
chnphoto (dot) ir
wikipedia (dot) org
دیوان غزلیات،
حافظ
سعدی و فلسفه زندگی، دکتر حیدر رقابی
دیوان اشعار،
سعدی

 

  سعدیه (آرامگاه و مقبره شیخ مشرف الدین بن مصلح الدین سعدی شیرازی)  

آرامگاه سعدی در شیراز؛ استان فارس

 

آرامگاه سعدی یا سعدیه؛ آرامگاه یکی از بزرگترین شاعران قرن هفتم و تاریخ ادبیات فارسی، افصح المتکلمین، ابو محمد شیخ مشرف الدین بن مصلح الدین سعدی شیرازی است؛ كه در شمال شرقی شیراز، در انتهای خیابان بوستان و در مجاورت باغ دلگشا واقع شده است. این مكان در ابتدا خانقاه شیخ بوده كه وی اواخر عمر خود را در آنجا می گذرانیده است.

 

  آرامگاه محمد شوریده شیرازی (مقبره شوریده فصیح الملک)  

 

محمد شوریده شیرازی شاعر نابینای روشن دل در سال 1247 هجری قمری (؟) پای به جهان گذاشت و در هفت سالگی در اثر مرض آبله چشمانش را از دست داد مع الوصف از هشت سالگی به تحصیل پرداخت، یازده ساله كه بود پدرش دار فانی را وداع گفت. پدر شوریده نیز شعر می گفت و عباس تخلص می نمود و نسب خود را به اهلی شیرازی می رساند. شوریده در شانزده سالگی به معیت خان خود به مكه معظمه و مدینه طیبه رفت. مدفن شوریده در سعدیهشیراز، مقابل آرامگاه شیخ بزرگوار سعدی است.

  باغ جهان نما (ساختمان کلاه فرنگی و باغ دیدنی جهان نمای شیراز)  

باغ جهان نما (ساختمان کلاه فرنگی و باغ دیدنی جهان نمای شیراز)

 

باغ زیبای جهان نما از آثار دوران کریم خان زند است که در خیابان حافظ واقع شده است. ساختمان کلاف فرنگی این باغ به شکل هشت ضلعی و همانند ساختمان کلاف فرنگی باغ نظر ساخته شده است و طرح و اسلوب این باغ شبیه باغ نظر بوده و سروهای کهنی آنرا آراسته است. باغ زیبای جهان نما از آب رکن آباد مشروب می شده است.

 

  نارنجستان قوام (باغ قوام، عمارت دوره قاجاریه شيراز)  

نارنجستان قوام؛ شیراز؛ فارس؛ عکس از آنوبانینی

 

نارنجستان قوام یا باغ قوام از عمارات دوره قاجاریه شیراز است كه در محله بالاكفت و در قسمت شرقی انتهای خیابان لطفعلی خان زند واقع است. احداث این بنا توسط علی محمد خان قوام الملك (1267-1257 ه. ق.) شروع شده و در حدود سال 1300 ه. ق. توسط میرزا محمدرضا خان، نوه قوام الملك اول و پدربزرگ قوام تكمیل شده است. ساختمان نارنجستان در حدود 940 متر مربع در زمینی به مساحت 3500 متر در دو قسمت شمالی و جنوبی بنا شد.

  مقبره خواجوی کرمانی (آرامگاه و مقبره کمال الدین ابوالعطا محمود بن علی ‌بن محمود)  

مقبره خاجوی کرمانی (آرامگاه و مقبره کمال الدین ابوالعطا محمود بن علی ‌بن محمود)

 

کمال‌الدین ابوالعطا محمود بن علی ‌بن محمود، متخلص به خواجوی کرمانی، شاعر و عارف بزرگ و برجسته ایرانی سده هشتم، در تاریخ سوم دی ماه سال 669 خورشیدی، مطابق با 20 ذی الحجه سال 689 ه. ق. در کرمان به دنیا آمد. او را "نخلبند شعرا"، "خلاق المعانی" و "ملک الفضلا" نامیده اند. خواجوی کرمانی فضایل مقدماتی را در کرمان کسب و سپس راهی شیراز شد و از محضر پرفیض علمای آن دیار توشه‌ها اندوخت.

  ارگ کریم خان یا زندان کریم خان (قصر سلطنتی و اندرونی کریم خان زند حاکم شیراز)  

ارگ کریم خان یا زندان کریم خان (قصر سلطنتی و اندرونی کریم خان زند حاکم شیراز)

 

ارگ کریمخان یا زندان کریم خان؛ قصر سلطنتی و اندرونی کریم خان زند؛ حاکم شیراز بوده است که در سال 1180 ه. ق. به دستور وی ساخته شده است.  کریم خان زند برای ساختن قصر خود ماهرترین سنگ تراشان، معماران و هنرمندان آن عصر را به شیراز دعوت کرد و بهترین نوع مصالح را از شهرها و کشورهای مختلف خریداری نمود و در اختیار کارگران قرار داد. در ساختن ارگ، معماری نظامی و معماری مسکونی هر دو با هم به کار رفته است، چراکه ارگ؛ خانه پادشاه بوده و باید از ضریب امنیتی بالایی برخوردار باشد.

  باغ عفیف آباد (عفيف آباد، باغ گلشن شیراز)  

باغ عفیف آباد (عفيف آباد، باغ گلشن شیراز)

 

باغ عفیف آباد که آن را باغ گلشن نیز می نامند در مغرب شیراز و در جنوب خیابان قصرالدشت و در انتهای خیابان عفیف آباد واقع است. این باغ به نظر آنوبانینی، یکی از قدیمی ترین و زیباترین باغ های شیراز بوده و مساحت آن حدود 127 هزار متر مربع می باشد. این باغ در دوره صفویه از جمله باغ های آباد شیراز و مقر پادشاهان وقت بوده است.  سازنده عمارت فعلی باغ با 17000 متر مربع زیربنا، میرزا علی محمدخان قوام الملک دوم می باشد که آنرا احداث نموده و قنات "لیمک" را که در 15 کیلومتری باغ و در محل قصر قمشه بود برای مشروب نمودن باغ خریداری کرد.

 

  مسجد جامع عتیق (مسجد جمعه، مسجد جامع، مسجد آدینه؛ شیراز)  

مسجد جامع عتیق (مسجد جمعه، مسجد جامع، مسجد آدینه)

 

مسجد جامع عتیق (معروف به مسجد جمعه، مسجد جامع و مسجد آدینه)، از كهن ترین مساجد شیراز است كه در شرق شاهچراغ قرار دارد. این مسجد دو ایوانی در سال 281 ه. ق. به دستور عمرو لیث صفاری ساخته شد. ساختمان مسجد كه اولین هسته تاریخی شهر شیراز است مشتمل بر بنایی مرتفع است كه دارای چندین حجره و شبستان می باشد. این مسجد بنابر تحقیق آنوبانینی، دارای 6 درب ورودی و خروجی بوده است.

 

  دروازه قرآن (دروازه قرآن شهر شیراز)  

دروازه قرآن (دروازه قرآن شهر شیراز)

 

دروازه قرآنشیراز، در نزدیكی تنگ الله اكبر و در میان كوه های باباكوهی و چهل مقام، واقع شده است و یکی از زیباترین دروازه های اسلامی می باشد. این طاق در زمان حكومت عضدالدوله دیلمی در فارس، ساخته شد و قرآنی نیز در آن جای داده شد تا مسافرین به بركت عبور از زیر آن، سفر را به سلامت به پایان برسانند. به مرور زمان طاق شكسته و تخریب شد.

  شاهچراغ (شاه چراغ، آرامگاه و زیارت گاه میر سید احمد بن موسی کاظم برادر امام رضا)  

شاهچراغ (شاه چراغ، آرامگاه و زیارت گاه میر سید احمد بن موسی کاظم برادر امام رضا)

 

شاهچراغ یا شاه چراغ آرامگاهی معروف و متبرک است که امروزه به صورت یکی از مهمترین نقاط دیدنی شیراز تبدیل شده است. آرامگاه مربوطه محل خاکسپاری میر سید احمد، پسر امام موسی کاظم، امام هفتم شیعیان است و از اینرو زیارتگاه بسیاری از شیعیان گشته است. احمد بن موسی؛ پسر ارشد امام موسی کاظم (ع) و برادر امام رضا (ع) در راه پیوستن به برادر خود به سوی خراسان سفر نمود ولی در راه توسط افراد مأمون، خلیفه عباسی، در شهر شیراز به شهادت رسید.

  باغ ارم شیراز (باغ زیبا و دیدنی ارم شهر شیراز، نمایشگاه گل و گیاه)  

باغ ارم شیراز (باغ زیبا و دیدنی ارم شهر شیراز، نمایشگاه گل و گیاه)

 

روایت كرده‌اند كه ارم نام باغی بهشت‌گونه بوده كه شداد پسر عماد، پادشاه عربستان، به منظور رقابت با بهشت ساخته بود. تاریخ ساخت و بنیان‌گذار اولیه باغ ارمشیراز، به درستی مشخص نیست؛ ولی توصیف‌هایی از آن در سفرنامه‌های متعلق به قرن دهم و یازدهم هجری آمده است. این باغ؛ تنوع گیاهی بسیار بالایی دارد و انواع مختلف و متنوع گیاهی از اقصی نقاط جهان در این باغ كاشته شده است؛ به شكلی كه باغ به شکل نمایشگاه انواع گل‌ها و گیاهان درآمده است.

 

  حافظیه (آرامگاه و مقبره خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، لسان الغیب)  

حافظیه (آرامگاه و مقبره خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، لسان الغیب)

 

خواجه شمس الدین محمد شیرازی، غزل سرای بزرگ، متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب و ترجمان الاسرار، در آغاز سده هشتم هجری در شیراز متولد و در سال 792 ه. ق. در شیراز درگذشت. حافظ ،قرآن را بنابر گفته خود، بر چهارده روایت، از بر بوده و از این رو حافظ خوانده شده است. وی علاوه بر جایگاه بسیار والایی که در شعر فارسی دارد، بنا بر تحقیق آنوبانینی جایگاهی بس رفیع در علوم ادب عربی نیز داراست.

 

  حمام وکیل شیراز (کریم خان زند، وکیل الرعایا)  

حمام وکیل شیراز

 

حمام وکیل با 11 هزار متر مربع مساحت، 8660 متر زیربنا، 120 متر طول و 80 متر عرض در سال 1187 ه. ق. توسط كریم خان زند در محله درب شاهزاده، خیابان طالقانی فعلی و در حد فاصل حمام وكیل و بازار وكیل ساخته شده است. این حمام بزرگ،از پیشرفته ترین اصول معماری زمان خود برخوردار است. برای مثال؛ ورودی حمام کوچک بوده و با شیبی ملایم به هشتی ورودی که پایین تر از سطح زمین قرار دارد می رسد.

  عمارت کلاه فرنگی شیراز (آرامگاه وکیل)  

عمارت کلاه فرنگی شیراز (آرامگاه وکیل)

 

عمارت کلاه فرنگی (آرامگاه وکیل) در میان باغ زیبایی بنا شده است. در زمان حکومت زندیه، این عمارت باشکوه محل پذیرایی میهمانان و سفیران خارجی و مراسم رسمی و اعیاد مختلف بوده است. بنا به وصیت کریم خان زند (وکیل الرعایا)، جسد وی را در شاه نشین شرقی عمارت دفن کردند و آنرا آرامگاه وکیل نامیدند. این عمارت به صورت هشت ضلعی بوده و بوسیله ازاره های سنگی یکپارچه و تزیینات کاشی کاری با نقوش اسلیمی، گل و مرغ، مناظر شکارگاه و صحنه های الهام گرفته از قصه ها و داستان های قدیمی تزیین شده است.

  موزه هفت تنان (تکیه هفت تنان)  

 

تکیه هفت تنان که یکی دیگر از بناهای کریم خان زند می باشد؛ باغ مصفایی است که در شمال آرامگاه حافظ در دامنه کوه تخت ضرابی (کوه چهل مقام) قرار گرفته و علت نامگذاری این بنا به هفت تنان، وجود هفت قبر از هفت عارف در این باغ است که کریم خان زند روی هر کدام، سنگ بزرگ بدون کتیبه ای نصب کرده است. قسمت جالب و تاریخی این بنا تالاری است که سقف آن بر دو ستون بزرگ یکپارچه استوار گردیده است.

 

  باغ نظر  

 

در محلی که اکنون موزه زندیه است، سابقا باغ وسیعی به نام باغ نظر بوده که عمارت کلاه فرنگی، ارگ کریم خانی و دیوانخانه را شامل می شده است. کریمخان از این بنا جهت پذیرش سفرای خارجی و یا انجام مراسم رسمی و مهم استفاده می کرده است. در شاه نشین شرقی عمارت کلاه فرنگی، قبر کریمخان زند قرار دارد.

  بازار وکیل (بازار وکيل شيراز)  

بازار وکیل؛ شیراز؛ عکس از علی مجدفر

 

این بازار از شاهکارهای مهماری دوره زندیه است که هنوز پر جنب و جوش به حیات خود ادامه داده است. بازار وکیل در محله درب شاهزاده جنب مسجد وکیل واقع گردیده و از ویژگی های این بازار می توان به زیبایی و معماری خیره کننده و طاق های ضربی با حفره های تعبیه شده در آن اشاره نمود که به منظور تهویه هوا ساخته شده است.


  مسجد وکیل شیراز  

مسجد وکیل شیراز

 

مسجد وکیل از آثار مشهور دوره کریمخان زند است که جزء هنرمندانه ترین بناهای تاریخی شیراز محسوب می شود. این مسجد در حد فاصل موزه پارس و بازار وکیل واقع شده است. منبر 14 پله آن که از سنگ مرمر یکپارچه ساخته شده از دیدنی های کم نظیر بناست و عرض وسیع صحن مسجد در شبستان جنوبی آن 48 ستون سنگی یکپارچه با حجاری های مارپیچ شیاردار وجود دارد که در نوع خود بی نظیر است.


  مسجد نصیرالملک شیراز  

مسجد نصیرالملک شیراز

 

مسجد نصیرالملک در مرکز شیراز و در محله گود عربان و جنوب خیابان لطفعلی خان زند واقع گردیده است. بانی مسجد؛ میرزا حسینعلی ملقب به نصیرالملک از بزرگان و اعیان شیراز در دوره قاجاریه است. این مسجد از نظر کاشیکاری و مقرنس کاری از زیباترین مساجد شیراز است و ستونهای سنگی آن به تقلید از مسجد وکیل ساخته شده است.


  باغ دلگشا (شیراز)  

باغ دلگشا- شیراز

 

این باغ در شمال شرقی شیراز و در نزدیکی آرامگاه سعدی واقع شده است. آب که از چشمه قنات آرامگاه سعدی جاری است این باغ را مشروب می سازد. تمام باغ با درختان نارنج پوشیده شده است. باغ دلگشا در دوره صفویع از باغ های معروف شیراز به شمار می آمده است. عمارت ارزنده ای از زمان قاجاریه در میان این باغ دیده می شود.



 

رايانه چيکاپ

[ جمعه 9 / 12 / 1391برچسب:شیراز,

] [ 12 AM ] [ roudijani ]

[ ]

نارنجستان قوام

در ادامه مطلب بخوانید

رايانه چيکاپ

ادامه مطلب

[ دو شنبه 21 / 11 / 1391برچسب:,

] [ 10 PM ] [ roudijani ]

[ ]